نویسنده: پویا جفاکش
اخیرا در مسجد و در آستانه ی اذان مغرب شاهد صحنه ی عجیبی بودم.مردی روحانی از در درآمد و با آدمهای داخل مسجد دست داد.ازجمله با مردی که در کنار من بود.مرد سلام و احوالپرسی بسیار چاق و چله ای را به همراه ابراز ارادت شدید نثار "حاج آقا" کرد و به محض این که روحانی رفت، مرد فحش بسیار رکیکی نثار او کرد.در دلم گفتم : «نه به آن چاپلوسیت و نه به این فحشت».دیدن این صحنه در مسجد خانه ی اسلام بسیار زننده به نظر میرسد.چون اسلام از ما انتظار صداقت و راستگویی و دوری از ریاکاری دارد.اما چه میتوان کرد؟ به قول مولانا:انسان امروزی:
مرغ جانش موش شد سوراخجو/چون شنید از گربگان او عرجوا
[انسان در این بیت به پرنده ای تشبیه شده که باید هنگام خطر از زمین پرواز کند (عروج معنوی در گریز از پلیدی دنیا) ولی چون گربه به او میگوید "پرواز کن" و او به درستی فهمیده گربه دشمنش است، برخلاف دستور درست گربه عمل میکند و به مانند موش حقیری به درون سوراخی میپرد و در آنجا زندانی گربه میشود.]
اما درحالیکه صداقت از ایران تقریبا رخت بربسته است، عده ای در ژاپن، اصل دین ایرانی را صداقت معرفی میکنند.از همان اواخر قرن 19 که درهای ژاپن به روی دنیا باز شد دین های ایرانی به ژاپن معرفی شدند.اولین آنها زرتشتی گری و بهایی گری بودند که اتفاقا معرفان هیچکدام ایرانی نبودند.ورود زرتشتی گری نتیجه ی تجارت تریاک بود چون عاملان اصلی تجارت تریاک، خاندانهای ثروتمند زرتشتی هند بودند.بهایی گری نیز توسط بهایی های اروپایی تبار و ژاپنی های غربگرا مطرح شد.با این حال، زرتشتی گری جز در نام گرفتن شرکت "مزدا موتورز" (به دلیل شباهت نام "ماتسودا" بنیانگذار این شرکت با خدای بزرگ زردشتی) تاثیر چندانی بر ژاپن ننهاد و تبلیغ بهایی گری نیز در ژاپن درست به مانند مورد کره ی جنوبی با نتیجه ی درخوری مواجه نشد.
اما موج اخیرنوعی میترائیسم است که در سال 2005 توسط یک ایرانی به نام "دکتر جمشیدی" به ژاپن معرفی شده است.این موج بخشی از جریان نئوپاگانیسم ایرانی است که توسط منوچهر جمالی پایه گذاری شده و به کیش سیمرغی شهرت دارد.میترائیسم ژاپنی خانه ی کیش سیمرغی را در محدوده ی چین، مغولستان،سیبری،آسیای مرکزی،کشمیر، شمال هند،پاکستان،افغانستان، ایران، کردستان،قفقاز و اروپای شرقی قرار میدهد و معتقد است میترائیسم شاخه ای از این کیش است که در میتانی در شمال عراق پدید آمده است.با این حال، میترائیسم ژاپنی ترکیبی از بودیسم شرق دور به ویژه بودیسم ذن با کیشهای ایرانی چون شیعه،یزیدی،یارسانی،بهایی و مانوی است.میترای ژاپنی تضادی با خدای اسلام ندارد و حتی هفت حرف کلمه ی "بسم الله" را با هفت مرحله ی آیین میترا مقایسه میکند.
دلیل موجهی وجود دارد که میترائیست های ژاپنی، میترا خدای خورشید را سمبل فرقه ی خود کرده اند.آنها نه تنها با این همانی میترای ایرانی و مئیتریه ی بودایی (به ژاپنی: میروکو) معتقدند بلکه در نوشته های خود، به ارتباط جویی بین بودا خدای ژاپنی و میترا خدای ایرانی از طریق فرقه ی مانوی اقدام میکنند.ازجمله اسناد آنها برخی نوشته های مسیحی کلاسیک همچون کتاب actaarchelal است که بنا بر سنت به قرن چهارم میلادی نسبت داده میشود.در این کتاب آمده که شخصی به نام اسکیتیانوس که اهل اسکیتیه ولی اصالتا عرب بود،پس از سالها مطالعه در اسکندریه در فلسطین درگذشت.شاگرد او شخصی به نام terebinthus بود که به بابل رفت و خود را بودا نامید.تنها پیرو او پیرزنی بود که پس از مرگ آن پیرزن، کتابهای بودا به دست برده ی پیرزن به نام corbicius افتاد و او با خواندن آنها دانشمند شد و خود را مانی نامید.[میدانیم که میترا خدایی محوری در مانویت است.]
این فرقه همچنین به دو متن مانوی ترکی از تورفان اشاره میکنند که در آنها اصطلاح میترا-بودا به کار رفته و بنابراین میترا با بودا برابر خوانده شده است.همسانی خدای ژاپنی و خدای ایرانی میتواند استقبال از نئوپاگانیسم ایرانی را در ژاپن قوت بخشد.
(ر.ک. Manichaeism_Esoteric_Buddhism_and_Oriental_Theosophy_V1: masato tojo:p4-5:Mithra.world.coocan.jp )
میترائیست های ژاپنی کلمه ی میترا را به مفهوم هندی آن یعنی "دوست" برداشت میکنند و با مهر فارسی برابر مینهند.ازجمله وردهای فارسی آنها این است: "الله مهر است" که معنی میکنند به:"خدا دوستی و محبت است".این مفهوم نیز به نظر مانوی میرسد.یکی از درجات کیش مانی، "صدیق" به معنی دوست عنوان شده است."کرتیر" موبد سنگدل ساسانی و پایه گذار واقعی زرتشتی گری(قرن سوم میلادی) ، در یکی از کتیبه های خود از سرکوبی فرقه های دینی ازجمله "زندیق" ها سخن میراند که از دید امروزی ها معمولا زندیق معادل مانوی در نظر گرفته میشود.برخی صاحبنظران ازجمله مرحوم دهخدا کلمه ی زندیق را تغییریافته ی صدیق میدانند.اگر چنین باشد صداقت و راستی از ابتدا در مانویت به شدت مطرح بوده واگر هم کیش مانی بعدا از کیش مندایی مشتق شده باشد این مفهوم را از مندایی گری به ارث برده است.لازم به ذکر است که کلمه ی صدیق و مصدر آن "صدق" (درستی و راستی) از نام "سوتخ" یا "ست" (شیث) خدای آسیایی تبار مصری بر می آید.در فرانسه ی قدیم نوعی کیش جادوگری کاتولیک موسوم به "فرهنگ مرگ فرانسوی" وجود داشت که متعلق به فرقه ای به نام "فرزندان ست" بود و از ترکیب میتراپرستی با آیین عشای ربانی سیاه پدید آمده بود و بعدا در نیواورلئان امریکا ریشه دوانید.اگرچه درباره ی این فرقه چیز زیادی نمیدانم ولی ظاهرا دراینجا ارتباطی بین ست و میترا قابل ردیابی است.
با این همه محبت و دوستی خداوند نسبت به بشر در میترائیسم ژاپنی بیش از آنی است که در ایران حالیه دیده میشود.امروزه در ایران جهنم محل سوختن ابدی گناهکاران در آتش است.اما در میترائیسم ژاپنی، انسان بدکار پس از مرگ،بسته به میزان جرائمش مدتی در جهنم با شدائدی به درجات متفاوت مجازات میشود و سپس بسته به شرایط، در جسمی جدید تناسخ یافته،دوباره متولد میشود تا فرصت جدیدی به او داده شود.به نظر من، این مفهوم برگرفته از دوزخ چینی ها است.چینی ها به ده دوزخ اعتقاد دارند که هریک را شاه-قاضی ای است و درجات متفاوتی از عذاب در آنها برقرار است.یک شاه-قاضی دیگر پس از مرگ افراد، درباره ی آنها قضاوت میکند و تصمیم میگیرد که هرکدام پس از مرگ به کدام دوزخ و برای چه مدت فرستاده شوند.پس از این که مدت عذاب متوفی به پایان رسید یک شاه-قاضی دوازدهم پیدا میشود که بررسی میکند شخص اکنون در چگونه جسمی تجسد یابد تا فرصت دوباره به او داده شود.
به نظر میرسد پذیرش نظریه ی کیش سیمرغ پروفسور جمالی، و عنوان کردن این مطلب که کیش میترا و دینهای چینی هر دو منشا گرفته از کیش سیمرغند این فرصت را به دست میترائیسم ژاپنی داده که بخشهای نادانسته ی آیین قدیم ایرانی را از اعتقادات شرق دور استخراج کند.
شاید تکیه بر دوستی و راستی به عنوان پایه ی مرام ایرانی در دوره ی بی مرام کنونی کار ارزش مداری به نظر برسد.اما آیا میتوان در جهانی اینچنین مشحون از بیعدالتی با همه راستی ورزید؟آیا نباید برای جنگ با ناراستی،با عده ای از انسانها خصومت ورزید؟ به نظر من باید برای رسیدن به پاسخ، داستان بودا را کامل بررسی کرد: گئوتمه بودا شاهزاده ای از طبقه ی جنگجویان بود که کاخ خود را ترک گفت و زهد پیشه کرد.بدین ترتیب بودا دو دوره دارد:دوره ی جهد مادی و دوره ی بیتفاوتی نسبت به مادیات.خود او ترکیب این دوحالت است.این سه موجودیت تثلیث بودایی آکالا-آوالوکیتشوارا-مانجوشری را میسازند.این تثلیث بر اساس تثلیث خدایان سلوکی کوماگن در بین النهرین پایه ی بودیسم گردیده اند که عبارتند از:
1»سرور بزرگ: زئوس مزتوس
2»خدای دانش:آپولو-میترا-هلیوس-هرمس
3»خدای جنگجو:هراکلس-آرس-آرتاگنس
این سه حالت به ترتیب با سه دین ابراهیمی اسلام(حنیف)،مسیحیت و یهودیت مقایسه شده اند.از این رو مدل اسلامی بودا، "ابراهیم ادهم" (پادشاه افسانه ای بلخ که مرتاضی در پیش گرفت) نام از ابراهیم پدر سه دین مزبور دارد.ابراهیم ادهم در هندوئیسم برهما-آتما نام گرفت که که با دو اقنوم خود –ویشنو و شیوا- به نوبه ی خود تثلیث خدایان هندو را تشکیل داد چنانکه همسر برهما یعنی سرسواتی همنام با همسر مانجوشری است.
خدای جنگجوی تثلیث بودایی، آکالا به معنی بیحرکت است.نام چینی او بودونگ به همان معنا است که در ژاپنی "فودو" تلفظ میشود و خدای محبوب یاکوزاها است."آکیرا فودو" قهرمان سری انیمه-مانگاهای تهوع آور devilman نام از این خدا دارد.او را در هندی "واجراپانی" یعنی دارنده ی آذرخش هم میخوانند چون او خدایی است خشمگین و جنگجو که بیانگر دوران مقابله ی بودا با دیوان و شیاطین است چنانکه در صحنه ای که ناگاها (خدایان مارگون) به سمت بودا جلب میشوند او همچون پرنده ای مارخوار از بودا محافظت میکند؛ولی با این حال واجراپانی یک آکالا یعنی بیحرکت است: به این معنی که مانند حیوانات درگیر جنگیدن با محیط اطرافش است و به عنوان یک انسان از حد آنچه ارسطو "حیوان ناطق" مینامد فراتر نرفته است.حرکت او وقتی اتفاق می افتد که به گونه ی آوالوکیتشوارا خدای دوجنسی تکامل یابد و بین دو نیروی مردانگی و زنانگی یعنی پذیرش و مقاومت به تعادل برسد و در این حالت است که میگوییم بودا (روشنبین) شده است: این همان مرحله ی میترا(هرمس) خدای دانش کوماگن است.از این رو است که بودا در هنر شرق دور حالت دوجنسی دارد و باز از این رو است که میترا نیز در مجسمه ها و تصاویر عتیق، همواره مردی زن نما است و این حالت اخیر، در هنر رنسانس مغربزمین مظهر زیبایی تلقی میشود.کلمه ی beauty به معنی زیبا احتمالا از کلمات بودا و بت می آید و بی تردید مفهوم خداگونگی دارد.همین زیبایی روحانی است که در دوره ی متاخر زندگی انسان دانا به او جذابیت و حس آرامش میبخشد و دوران جهد و تلاش نخستین او را دارای اعتبار میکند.پس بودا یا میترا درستکار و مخالف ریاکاری است اما باید کلیت افسانه ی او را مورد توجه قرار داد و نباید در نقطه ای خاص متوقف شد.چه وقت است که دست از مجاهدت میکشیم؟ وقتی که در برخورد با میترا یا شمس تبریزی به این مرحله ی اسرارآمیز از دیوان شمس مولانا برسیم:
سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن
آستین را می فشاند در اشارت سوی من
همچو چشم کشتگان چشمان من حیران او
وز شراب عشق او این جان من بیخویشتن
زیر جعد زلف مشکش صد قیامت را مقام
در صفای صحن رویش آفت هر مرد و زن
مرغ جان اندر قفس می کند پر و بال خویش
تا قفس را بشکند اندر هوای آن شکن
از فلک آمد همایی بر سر من سایه کرد
من فغان کردم که دور از پیش آن خوب ختن
در سخن آمد همای و گفت بیروزی کسی
کز سعادت می گریزی ای شقی ممتحن
گفتمش آخر حجابی در میان ما و دوست
من جمال دوست خواهم کو است مر جان را سکن
آن همای از بس تعجب سوی آن مه بنگرید
از من او دیوانه تر شد در جمالش مفتتن
میر مست و خواجه مست و روح مست و جسم مست
از خداوند شمس دین آن شاه تبریز و زمن
هما نوعی کرکس است که از استخوان تغذیه میکند و در اروپا به کرکس استخوان شکن مشهور است.اجداد ما معتقد بودند اگر سایه اش روی سر کسی بیفتد او بسیار سعادتمند میشود.اما شاعر غزل بالا زمانی که سایه ی هما بر او افتاده به تنها چیزی که فکر میکند این است که نور شمس (خورشید) دیگر به او نمیرسد.وقتی اسان به این مرحله برسد، دوران پیش از روشنبینی برای او بی اهمیت میشود.اما برای اطرافیانش این دوران تازه مهم جلوه میکند.






