گناهی که خدا هرگز نمیبخشد
نویسنده: پویا جفاکش
اخیرا در مسابقات سوال و جواب نیاکو، گروه دوستان من در جواب به این سوال که «بدترین گناهان که خدا هرگز نمیبخشد کدام گناه است؟» پاسخ غلطی دادند.پاسخ آنها قتل بود.اما مجری مسابقه این پاسخ را رد کرد.مجری سپس از تماشاگران خواست تا پاسخ بدهند.اما پاسخهای آنها همگی غلط بود.پاسخ درست،"شرک" بود.این پاسخ چنان از نظر دوستان شکستخورده ی من بی منطق به نظر میرسید که وقتی از جلسه خارج شدند، همه اش درباره ی این بحث میکردند که کدام مغز معیوبی چنین حدیثی به ذهنش رسیده است؟ چیزی که دوستانم در ابتدا نمیدانستند این بود که این، فرمایش آیه ای از قرآن است:
« إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا » (النساء، 48)
ترجمه: "بى ترديد خداوند اين را كه براى او شريك قرار داده شود نمى آمرزد و غير آن (يا گناهان فروتر از آن) را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد و هر كه به خدا شرك ورزد حقّا كه گناهى بزرگ را افترا بسته است."
البته شرک در قرآن لزوما آن مفهومی که ما در شرع فعلی اسلامی از آن برداشت میکنیم یعنی چندخداپرستی را ندارد.شرک یعنی شریک قائل شدن برای خدا.هرچیزی که تو آن را به اندازه ی خدا مهم بدانی به طوری که به خاطر آن حاضر باشی قوانین خدا را زیر پا بگذاری، در تو مصداق شرک را به وجود می آورد: مثل مادیات، زن، دوست ناباب،؛ فرزند ناخلف... قتل هم وقتی روی میدهد که تو به خاطر چیزی زمینی شخصی را بکشی.وقتی این معنی را برای دوستانم گفتم، دوستم رامین گفت: «فرض کنیم طرف برای رضای خدا آدم بکشد.مثل کاری که اسرائیلیها در فلسطین و داعش در سوریه میکنند.آیا اینجا قتل بزرگتر از شرک نیست؟»
سوال قابل تاملی است: تا حالا این به ذهنم نرسیده بود.امروز پاسخ را در سوره ی غافر یافتم.به طور دقیق در آیه ی12:که در جواب شکایت اهل دوزخ از عذابشان میفرماید:
"این عذاب بدان سبب است که چون خدا را به یکتایی می خواندند شما انکارمی کردید، و اگر برای او شریکی قرار می دادند شما به آن شریک ایمان می آوردید پس ، فرمان ، فرمان خدای بلند مرتبه بزرگ است"
این آیه میگوید مردم اکثرا وقتی خدا را میخواهند که شریکی زمینی هم برایش باشد.در ادامه وقتی صحبت داستان موسی میرسد میفهمیم منظور از شریک چیست آنجا که در آیه ی 25 درباره ی فرعونیان میگوید:
"چون دین حق را از جانب ما بر آنها عرضه داشت ، گفتند: پسران کسانی راکه به او ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را زنده بگذارید و حیله سازی کافران جز در طریق تباهی نباشد"
در ادبیات عرفانی، منظور از پسر، روح، و منظور از زن، جسمانیات است.
برای این که منظورم را متوجه شوید، داستان انفعال "چو انلای" در مقابل مائو را بازگو میکنم.چو انلای اولین نخست وزیر چین، کمونیستی درستکار و مردی معتدل بود.او و همسرش هرگز بچه دار نشدند اما بسیاری از فرزندان شهدای انقلاب را به فرزندی پذیرفتند.چو انلای سیاستمداری حرفه ای و همان کسی بود که توانست چین را از منجلاب انقلاب فرهنگی و "جهش بزرگ به پیش" نجات دهد.برعکس مائو که دشمن سرسخت تعالیم کنفسیوس و سنتهای چینی بود، چوانلای به سنت اهمیت میداد و کنفسیوس را میستود.پس چطور چنین کسی اجازه ی به وجود آمدن کیش شخصیت مائو را که آن همه فاجعه برای چین به وجود آورد داد؟
خانم tsaoi wing-mui یکی از معدود کسانی است که جرئت کرده به این سوال پاسخ دهد.وی در کتاب «زندگی عاطفی پنهان چو انلای» با آوردن اسنادی نشان میدهد که چو انلای در دوره ی دانشجویی، با همکلاسیشli fujing که دو سال از خودش جوانتر بوده، رابطه ی عشقی داشته است.با توجه به این که کمونیسم به عشق بین دو همجنس به چشم یک نوع زندگی بورژوایی نگاه میکرده، مائو نقطه ضعفی ار چو داشته که میتوانسته با بهره برداری از آن، چو را وادار به سکوت در مقابل اعمال خود کند.پس چو به عنوان یک کمونیست، از برخوردن به انگ ریاکاری میترسیده است.
پروفسور ربکا کارل زندگینامه نویس مائو در این که این نظریه درست باشد مطمئن نیست.وی در مصاحبه با نیویورک تایمز (29دسامبر2015) میگوید همجنسگرایی مرد-مرد و حتی زن-زن در چین امر رایج و معمولی بوده و هست و بعید به نظر میرسد افشای این مسئله،میتوانسته دشمنی خلق را با چو بر انگیخته باشد.تا جایی که من متوجه شدم با وجود این که کتاب خانم "سائویی" در چین ممنوع الانتشار است، اما چینی هایی که چیزهایی درباره ی آن شنیده اند، حتی بیش از پیش با چو انلای همدل شده اند چون به نظرشان او یک کمونیست بیروح نبوده و نور عشق در دلش تابان بوده است.اما آیا اگر در کوران انقلاب فرهنگی این مسئله یا هر انگ احتمالی دیگری که از دست مائو برمی آمد، به چو انلای اصابت میکرد، شانسی برای او باقی میماند؟ مائو چین را از یکی از سیاهترین دورانهای تاریخش بیرون آورده و به مردم چین زندگی آبرومندانه و غرور بخشیده بود، و از سوی دیگر، با از بین بردن سنتها ، روح انسانی را در آنها کشته، درنده خویی شگفت انگیز دوره ی انقلاب فرهنگی را پدید آورده بود.به عبارت دیگر، "پسر" شان را کشته و "زن" شان را زنده گذاشته بود.مائو شریکی برای خدا، و حتی نه، یک خدای مجسم بود.سیاستمداران میانه رویی مثل چو انلای در مقابل او شانسی نداشتند.
آیا جواب اعتراض رامین ، وجود جریانی مشابه در خاورمیانه ی کنونی نیست؟کسانی که به اسم خدا، پیروان ادیان دیگر را آزار و بیخانمان میکنند، چنان به جای خدا نشستند که میتوانند به نمایندگی از خدا، قوانین خدا را نقض کنند.آیا برای پیروان ساده لوح این فرعونهای جدید، شرکی بالاتر از اطاعت کورکورانه از اینان، قابل تصور است؟اگر خوب به موضوع توجه کنیم، معلوممان میشود که شرک، واقعا مادر همه ی خلافها است.این، شرک است که سبب قتل و دزدی و نفی بلد و دیگر گناهان میشود.میشود.پس اگرچه در ابتدا غریب به نظر میرسد، ولی سوال مزبور در مسابقه، پاسخ درستی داشته است.


چو انلای در جوانی

خانم سائویی و کتابش درباره ی چو انلای


نقاشی دیواری که "بنکسی" در انتقاد از دیوار بین اسرائیل و فلسطین کشیده است.

پیرزن فلسطینی که یهودیان اسرائیلی او را از خانه اش به زور بیرون کردند، هنوز کلید خانه اش را با خود دارد.