تاریخ اسلام در نقطه ی صفر
پویا جفاکش
یک وبلاگنویس چینی به نام wei wu در فروم 215k.comمینویسد: اروپایی ها در قرن 13 با کاغذ چینی که با آن به واسطه ی مسلمانان آشنایی یافته بودند، به جعل کتابهای کلاسیک یونانی اقدام نمودند و پس از این تاریخسازی برای خود، بیشرمانه مسلمانان را بیفرهنگ خواندند.توضیح این که پیش از ورود کاغذ از چین به خاورمیانه احتمالا در قرن هشتم میلادی، در خاورمیانه و اروپا مردم بر پوست و پاپیروس مینوشتند که هیچ کدام قابلیت تبدیل شدن به کتابی بزرگ را ندارند (کلمه ی paper در انگلیسی از همان ریشه ی پاپیروس است).تولید کاغذ در ایتالیا در قرن 14،در آلمان در قرن 16، و در بریتانیا در قرن 17 بومی شد.البته آنها پیش از این از حدود قرن 12،از مسلمانان کاغذ خریداری میکردند.کتابهای جعلی یونان باستان تنها چند اسم و گزارش کوتاه از قلمروهای بیزانس و عرب هستند که در اروپا حاشیه های بزرگتر از متن یافته اند.در میان گزارشهای اولیه، ازجمله لیستهای پادشاهان مصر باستان(منسوب به مانتو) و پادشاهان کلده (منسوب به بروسوس) بودند که در کتابی منسوب به اوزیبیوس اولین تمدنهای جهان عنوان شدند.از این دو، مصر با توجه به این که معابد و اهرامش موجود بودند بهترین گزینه برای آغاز تمدن دروغین یونان و اروپا بود.ناپلئون در سال 1798 با فتح مصر، بنیاد مصرشناسی را بنا نهاد که بعدا توسط انگلیسیها دنبال شد.ولی ناپلئون (که گاها متهم میشود طی اولین بازسازی بناهای رومی در پایتخت دوم خود رم،معماری رم باستان را بیش از بازسازی، اختراع کرد) بخصوص به دلیل فراماسون بودنش با ناباوری ناظران روبرو شد. در آن زمان معدود نواحی آباد شرق نزدیک شامل استانبول،قاهره و شهر تازه ساخت اصفهان میشدند و هیچکس نمیتوانست باور کند بومیان آنجا قادر به ساخت بناهای عظیم بوده باشند.در شرایطی که چینشناسی با اقبال مواجه بود ادعا میشد که تمدن در اروپا و خاورمیانه همان تمدن چینی است که در قرن 13 همراه با تهاجم مغول به غرب رسیده است و داستانهای تورات و انجیل و قرآن هم نمیتوانند قدیمی تر از قرن 11 باشند (برخی حتی این ادیان را نتیجه ی ترکیب کنفسیوسیسم چینی با جادوگری خشن قبایل سکایی همسایه ی چین که بعدا خاورمیانه را فتح کردند میدانستند).اهرام مصر نیز خلف اهرام چینی [که امروزه به سلسله های ژو،چین و هان منسوبند] هستند.برخی ناپلئون را که به شخصیت امپراطور باستانی "چین شی هوآنگ دی" علاقه ی ویژه داشت متهم میکردند که توصیف مقبره ی آن امپراطور در گزارش سیما چی ین را به مصر ماورائیش تسری داده است و حتی میخواهد خودش هم در مصر مقبره ای شبیه آن امپراطور داشته باشد.میگفتند ناپلئون یک مشاور مرموز چینی دارد که مصر ماسونی ناپلئون را شبیه تمدن چینی های هان درست کرده است؛داستانهای حول شخصیت چمپلیون (اولین خوانشگر زبان مصر باستان) را غیرواقعی و افسانه ای ارزیابی میکردند.مجسمه های مصری را تقلیدی از مجسمه های "دونهوانگ" در چین میخواندند و حتی عنوان میکردند که چشمهای نقاشی های منسوب به مصر شبیه چشمهای کشیده و بادامی چینی ها است.اما بزرگترین سوالشان این بود: چرا هیچ اثری از این مصر و بابل افسانه ای باقی نمانده درحالیکه چین هنوز وجود دارد؟(جالب این که این ایده ها در خود چین چندان پذیرفته شده نیستند.با توجه به گواهی دانشمندان غربی بر شباهت زبانهای سومری و چینی،قدمت داشتن تمدن خاورمیانه برای اثبات قدمت چین –که تا پیش از سلسله ی چینگ، کمتر گزارشی از او در جهان وجود داشت- حیاتی است).
به نظر میرسد استعمارگران اروپایی خود را برای چنین جوی آماده کرده بودند و برای همین درحالیکه علوم ارسطویی به واسطه ی اشرافیت ونیز و علوم افلاطونی به واسطه ی تمپلرها هر دو از منابع اسلامی به اروپا رسیده بودند در عمل سهم اسلام را انکار کردند و ترجیح دادند خود را از طریق یونانیان دروغین وارث شرق بخوانند چون خود میدانستند کسی باورش نمیشود که مسلمانها بهره ای از تمدن داشته باشند(1).در اینجا خوب است دوباره به همان فروم چینی ارجاع دهیم جایی که یکی از اعضا نوشت اروپایی ها خیلی باهوشند چون درست در همان زمانی که مردم چین استخوان نوشته های باستانی سلسله ی شانگ را به عنوان داروی طب سنتی میخوردند،اروپایی ها طوری برای خود تاریخ جعل کردند که همه باورشان شد.البته به نظر من باور کردن تاریخ جعلی اروپا بیشتر از آن رو بود که کلیت علمی آنها آنقدر خیره کننده بود که هرچه بگویند باور کنیم.برای فهم موضوع کافی است تاریخنویسی اروپا را با تاریخنویسی اسلامی مقایسه کنیم:
به نظر آناتولی فومنکو و برخی دیگر از محققین، تاریخنویسی و ادبیات پردازی اسلامی به عثمانی های غز تبار برمیگردد که قلمرو مسیحی روم شرقی را فتح کردند و به تقلید از مسیحیان برای خود تاریخ و ادبیات جعل کردند و از خود الگویی به جای نهادند که توسط صفویه و گورکانیان هند دنبال شد.دو شخصیت محمد پیامبر و سلطان محمود غزنوی، کلیدی ترین شخصیتها در این تاریخسازی بودند که دو روی تقریبا مشابه سلطان محمد فاتح (سلطان عثمانی و فاتح قستنطنیه) را نمایندگی میکردند.مطابق افسانه ها،محمد پیامبر و محمود ترک هر دو بتشکن بودند و هر دو ثروت،و زنان و معشوقه های فراوان داشتند؛دولتهایشان (مضری و غزنوی) فاتحان دولت پارس (ساسانیان برای مضری ها، و سامانیان برای غزنوی ها) بودند و تمدن را از عجمهای پارس آموختند به مانند عثمانی ها که از تازیکهای رومی آموختند (البته فتح پارس به عنوان یک غایت، آرزوی عثمانی برای غلبه بر ایران صفوی را هم نشان میدهد)؛همچنین هر دو دولت (مضری و غزنوی) در اثر آلوده شدن به تن آسانی و فساد بیگانگان (عجم و تازیک) منحرف و نابود شدند.تنها راه نجات از سرنوشتی مشابه، اقتدا به محمد و محمود است که یکی حاکم دینی مستبد معجزه گر، و دیگری مستبدی دیندار و حامی صوفیان معجزه گر بود.(2)پس این تاریخنویسی تنها دو راه پیش پای رعیت میگذارد: تشرع و تصوف.بدین معنی که اگر با حکومتی،متشرع میشوی و اگر علیه حکومتی، متصوفی گوشه نشین و بیتفاوت.اینچنین بود که خلفای عثمانی، هم به تحریک علما رصدخانه ی ملی را تعطیل میکردند و هم برخلاف میل علما، مولویه و بکتاشیه و دیگر صوفیان را مینواختند و هم ادبیات فارسی دشمنان ایرانیشان را توسعه میدادند.آن هم چه ادبیاتی؟:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد!
(یعنی ای مردم!چنان به بدبختی هایی که خدا بر سرتان نازل میکند خو کنید که به مانند پروانه که با پای خود به آتش میدود و میسوزد صدایتان درنیاید و مثل بلبل،بدبختی های خود را به آواز بلند جار نزنید و کمی از روی خدا خجالت بکشید؛پذیرش عذاب و آزمایش الهی،نشانه ی عشق به خدا است!)
یا مثلا این یکی:
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
(یعنی حافظ خودش مسیرش را در زندگی انتخاب نکرد.خدا برایش انتخاب کرد.ای شیخی که ادعای پرهیزگاری داری و "ما" را محکوم میکنی!برو یقه ی خدا را بگیر![تبدیل شدنن حافظ در مصراع اول به "ما" در مصراع دوم نشان میدهد حافظ سخنگوی یک جریان است و نه یک شخصیت منفرد].)
[دو مثال بالا را عمدا از کتاب ادبیات دوره ی دبیرستان انتخاب کردم تا یادآوری کنم در چگونه فضای سیاسی ای بزرگ شده ایم.]
اصلا فکر فلسفی مدل اسلام عثمانی به نام خاندان سلجوقی است که دولت عثمانی از دل آن برآمد و بر آن ظفر یافت: امپراطوری ای که در قرن 12 همزمان با آغاز تاریخ اروپا پدید آمد و به سرعت فروپاشید اتفاقی که زمینه ی سیطره ی مغولها بر دنیای اسلام را فراهم آورد.آنها از نسل غزهایی یهودی بودند که در قرن دهم پس از شورش نافرجام علیه خزرها در روسیه به سمت قلمرو اسلامی تاختند؛این موضوع در کنار حاکمیت یافتن بعدی اسلام توسط مغولها در روسیه،یادآور فرار محمد پیامبر از مکه به مدینه و سپس فتح مکه توسط مسلمانان مدینه است.مغز متفکر اسلام سلجوقی چه کسی معرفی شده است؟محمد غزالی.اسمش محمد یعنی اسم پیامبر اسلام است.ولی لقبش غزالی است یعنی غزل میگوید،شعر میگوید،ادیب است.حرفش حرف علمی نیست.وقتی هم که کسی پیدا میشود و حرفهای علمی و فلسفی را (که احتمالا تنها سایه ای از علم و تمدن دورانهای عباسی و ابتدای مغولند) از قول دانشمندی واقعی یا خیالی بیان میکند،اسم آن دانشمند بلافاصله در تاریخ رسمی زیر عنوان یک کافر یا بددین فاسق فارس مثل ابن سینا یا خیام در می آید.اتفاقا این موضوع بهانه ای دست اسلامستیزان نقطوی و بکتاشی و دونمه داد تا با اغراق گویی درباره ی عظمت فارسیان،اسلام حکومتی را در مقابل آن کوچک کنند که همین بعدها زمینه ساز باور ناسیونالیسم فارس شد.
جهانبینی تاریخی اسلام، به هیچ جایی نرسید.جهانبینی غربی به راحتی جای آن را گرفت و آن را به ضد خودش تبدیل کرد چون علم غربی، غرب را محق تر از عثمانی و ایران و گورکانی جلوه میداد درحالیکه این حکومتهای فاسد شرقی خیلی وقت بود علم را به گوشه ای پرتاب کرده بودند و جلوه ی چندانی نزد مردم خود نداشتند.درست است که مردم دوست دارند دروغ بشنوند ولی باز هم ترجیح میدهند دروغی را باور کنند که ارزش باور کردن داشته باشد تا بیش از اندازه به آن چهارپای درازگوشی که اسمش بد در رفته، شبیه نباشند.
اما کشورهای مسلمان هنوز هم در علم چندان خودی نشان نداده اند و مغزهای بزرگ آنان (بخصوص ایران و عراق) اغلب در خدمت بیگانگانند.دلیل این خود کوچکبینی، تا اندازه ای وضعیت جغرافیایی است.خاورمیانه در حدود 1000سال است که با معضل گسترش خشکسالی مواجه است.علت فساد تمدن در اینجا،نابودی زراعت و دامداری و جنگهای داخلی ناشی از آن است.در این شرایط،اگر به فرهنگ خود دلبسته باشی قضاوقدری فکر میکنی و اگر با آن موافق نباشی،علیه آن میشوی.مصری ها ضرب المثلی دارند که میگوید: "انسانها از زمان وحشت دارند و از اهرام میترسند.". اهرام از دید مصریها یادگار فرعون فاسد قرآن هستند ولی فرانسوی های دشمن مصر و اسلام، این یادگارهای فساد را ارج مینهند چون نشاندهنده ی علم برترند:علم انسان علیه انسانهای دیگر.
این دستورالعمل امروز در خاورمیانه در حال اجرا است.مثلا ترکیه ی نوعثمانی خلیفه اردوغان را ببینید.با استفاده از تکنولوژی غربی، این قدر سد بر دجله و فرات بسته که بیش از احتیاج کشور آب در اختیار داشته باشد درحالیکه کشورهای پایین دست چون عراق و سوریه با مشکل شدید کمبود آب مواجهند و جنگهای داخلیشان نیز تا حدودی ناشی از همین است.ضمن این که طوفانهای گردوغبار که زندگی مردم خوزستان را درگیر مصیبت فراوان کرده است در اثر خشکیدن دجله و فرات و گسترش بیابانزایی در عراق ایجاد میشوند.ترکیه از این سدها برای باجگیری از کشورهای همسایه استفاده میکند.او حتی در کمال بیشرمی به ایران،سوریه،عراق،سعودی و حتی اسرائیل پیشنهاد فروش آب کرده است.ترکیه که با راه دادن جنگجویان قفقاز و آسیای میانه از مرزهای خود به مقر داعش در جنوب نقشی کلیدی در گسترش جنگهای وحشیانه ی عراق و سوریه داشته است، از نقش مهم خود در چانه زنی در پایان بخشیدن به جنگهای مزبور برای مطیع کردن حکومتهای ذلیل و فاسد منطقه در عدم اعتراض به اعمال ضد انسانیش استفاده کرده است:خلافت اسلامی منهای برادری اسلامی.آیا بستن راه آب بر برادر دینی همان کاری نبود که یزید بدنام کرده بود؟زمانی در درس ادبیات از قول سعدی شیرازی میخواندیم:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
شاید اگر این جملات زیبا در ادبیات اسلامی نبودند،امروز طغیان کردن علیه ارزشهای انسانی اینقدر روشنفکرانه و مدرن به نظر نمیرسید.
پینوشت:
1-این که چرا ناپلئون و دیگر حاکمان غربی اصرار دارند نسب فکری خود را به مصریها برسانند به درس آموزی شوالیه های تمپلر(پایه گذاران نظام بانکداری غرب) نزد اسماعیلیان سوریه در جنگهای صلیبی برمیگردد و حلقه ی مفقوده ی آن را میتوان قرنها بعد در ماجرای کشف آثار باستانی شبیه به بازمانده های معابد مصر باستان در زیر بنای اسلامی قرن سیزدهمی موسوم به مسجد حجاج پیدا کرد.احتمالا زمانی که صلاح الدین ایوبی مصر را میگشود دینهای باستانی آن هنوز وجود داشتند و آنگاه که ملازمان فاتح سنی یا جانشینانش، آنها را غیرقانونی خواندند،تقدس یکی از آن اماکن از فرعون به حجاج منتقل شد چون در باور مسلمانان، حجاج و فرعون هر دو به خشونت و خونریزی شهرت داشتند.امروزه حجاج ابن یوسف ثقفی (حاکم ایران و عراق در قرن هشتم میلادی) شخصیتی یکسره منفور است ولی در قرن13، احتمالا سرمایه گذاری حجاج برای جمع آوری قرآن به امر عبدالملک مروان،برای مصری ها شناخته شده بود.پیش از صلاح الدین،مصر مقر خلافت اسماعیلی بود که اسماعیلیان سوریه و ایران از آن منشعب شده و سپس راه خود را جدا کرده بودند پس تعالیم مصر باستان که در قرن 12 هنوز زنده بودند از طریق اینان به تمپلرها و از آنها به فراماسونها ازجمله ناپلئون رسیده بودند.گفتنی است صلاح الدین پیش از تاسیس سلسله ی ایوبی،خدمتگزار خاندان ترک آل زنگی بود که به دنبال فروپاشی امپراطوری سلجوقیان که در اوایل هزاره ی دوم از منطقه ی خراسان به آسیای غربی یورش برده بودند،در شامات قدرت یافته بودند.بعید نیست بودایی گری که خاندان بلخی برمکی (وزرای هارون الرشید) پیرو آن بودند نیز پیش از ظهور سلجوقیان همچنان دین غالب خراسان بزرگ بوده باشد (کلمه ی برمک معرب کلمه ی پرامیکا به معنی رئیس راهبان بودایی است).بعید نیست محمد بلخی معروف به مولانا مدلی نیمه بودایی از حضرت محمد بوده که در زمان تثبیت مدل تاریخ اسلامی در عصر عثمانی به گونه ی شصیتی مجزا مشخص شده باشد.
2_جالب این که در منظومه ی ورقه و گلشاه (نسخه ی فارسی عاشقانه ی عروه و عفرا) شاعر که عیوق خوانده شده خود را ممدوح ابوالقاسم محمود غازی خوانده که گفته میشود این شخص همان محمود غزنوی است.ابوالقاسم از القاب محمد پیامبر است.

کاغذ سازی در چین باستان

چمپلیون با رمزگشایی از نامهای دو فرعون توتموسس و رعموسس بنیاد خوانش خط مصر باستان را مینهد

تصویر نبرد شیر و گاو در یک بنای قرون وسطایی اروپایی که یاداور اثار باستانی مشابه از خاور نزدیک است



سکاها

سرباز شیونگنو در سمت راست و سرباز هان در سمت چپ - ممکن است بین نامهای شیونگنو و غزنوی ارتباطی باشد.توصیفات چینی های هان از شیونگنوها شبیه توصیفات تواریخ یونانی از سکاهای اروپا یا اسکیت ها است.

گزارش تخریب اثار باستانی خاور نزدیک در تلویزیون چین

عکسنوشته از کتاب داستانهای لافونتن،ترجمه ی احمد نفیسی:نشر تهران
