مارپیچ زن عاشق خوار: مرد گاوی و دشمنان زنان فاسد
نویسنده: پویا جفاکش
این روزها هر وقت تلویزیون را روشن میکنید احتمالا به تصاویر احساسات برانگیز با موسیقی های نوحه مانند در پراکنش شوق به امام رضا برخواهید خورد. چند روز پیش و وسط سروصدای شدید به شدت ضد حکومتی از دزدی بانک ملی، اخبار ساعت 14 شبکه ی خبر، خبر دستگیری دزدان و مصاحبه با رئیس پلیس پایتخت را خبر سوم خود کرد و خبر اول را به این که امشب بارگاه امام رضا میزبان 2میلیون زائر است اختصاص داد. همه ی اینها هم به خاطر برداشت های یکجانبه از جایزه ی ضد ایرانی جشنواره ی کن به فیلم "عنکبوت مقدس" است. نمیدانم چرا دشمنی قدیم ایرانی ها با چیزی که در همه جای دنیا فساد اخلاق تلقی میشده، الآن اینقدر شرم آور است که باید به نظر برسد ریشه ی چنین شرمی امام رضا بوده است؟ داستان عنکبوت در مشهد و قتل های زنجیره ای مشابه آن در تهران در آن سال ها، نتیجه ی طبیعی تعجب مردم از انفعال حکومت نسبت به رشد ناگهانی و آشکار جمعیت زنان تن فروش در سال های نخستین دولت اصلاحات و در شهرهای بزرگ بوده است. آقای رزمنده ی دفاع مقدس در مشهد دیده که هیچکس کاری نمیکند و بر اساس غربزدگی هالیوودی-اسلامی تبلیغ شده در جمهوری اسلامی، خواسته یک رابین هود و سوپرمن و زوروی فراقانون دیگر باشد و هر وقت هم که زن خرابی را میکشته و میشنیده مردم میگویند «دم این آقای عنکبوت گرم»، بیشتر تشویق میشده که این کار را بکند. لابد وقتی هم که حکم اعدامش را صادر کرده اند خود را به مظلومیت مسیح و علی و عیسی حس میکرده است. اگر چنین اتفاقی در زمینه ی چنان شوک سیاسی ای روی نمیداد عجیب بود، چه الآن دوستش داشته باشیم یا برعکس. مسئله ی عجیب اتفاقا دقیقا برعکس رویکرد کنونی جمهوری اسلامی است و هرکسی که آن سال ها را درک کرده و در بی حافظگی عجیب ایرانی ها شریک نباشد این را میداند. در آستانه ی اشرفیه شهر من یارو با تعجب اعلام میکرد شهرهایی که کمترین مقاومت را در مقابل رشد فساد کرده اند شهرهای مذهبی و بارگاه دار بوده اند و آنهایی که به چشم خودش از این بی بصیرتیشان متحیر شده بود مشهد و قم و البته خود آستانه ی اشرفیه بوده اند. جوابش را نیز البته فقط گیلانی های آشنا با زمینه ی فرهنگی آستانه ی اشرفیه به او دادند و در آن دوران بی موبایلی گفتند: «وقتی میخواهی آدرس برای محل ملاقات ممنوعه بدهی، اگر بگویی بغل فلان مغازه، احتمالا طرف نمیداند کجاست. ولی بگویی بغل حرم، طرف درجا تکلیفش روشن میشود. چشمگیری حرم به عنوان یک محل شناخته شده، کار فاسدان را آسان میکند.» و یارو هم خندیده بود و این را بهترین جواب ممکن دریافته بود. بله دوستان. حرم داشتن و برگزاری مراسم مذهبی به هیچ وجه با خود اعتقاد دینی نمی آورد و تجربه ی اروپا این را بعینه ثابت میکند.
کارل گوستاو یونگ در مصاحبه ای با جرج گرستر اندکی قبل از کریسمس 1957 که در کریسمس همان سال در مجله ی دی ولت ووش زوریخ منتشر شد، گفته بود اروپایی های زمانه اش مدام اعتقادات مذهبی را تحقیر میکنند ولی کریسمس را که روز تولد مسیح است با جدیت جشن میگیرند و خودشان هم نمیدانند چرا. او این وضعیت را با آنچه در افریقا دیده بود مقایسه میکرد: مردان قبیله در موقع طلوع خورشید، انگشت شست خود را با آب دهان تر میکردند و به طرف خورشید بالا میگرفتند. وقتی یونگ از آنها سوال کرده بودند چرا این کار را میکنند میگفتند نمیدانند و فقط چون پدرانشان چنین میکردند آنها هم چنین میکنند. به نظر یونگ، درخت روز کریسمس هم که به درخت پرستی پاگانی مربوط است به راحتی در مسیحیت جا باز کرده، چون هیچکس نپرسیده است چرا. این حرف برای مصاحبه کننده عجیب بوده چون رسم درخت کاج کریسمس منسوب به قرن17 بوده است. اما راستش را بخواهید بالواقع اصلا عجیب نیسست. پاگان ها درست مثل مسیحیان به دلایل فلسفی رسومشان توجه نمیکردند و درحالیکه اصل فلسفه های پاگانی بر تمثیل های معنوی استوار بوده، مسیحیت با فروکاستن پاگانیسم به آنچه بتپرستی مینامیم کار خودش را در سرکوب و بهره کشی از این بتپرستی بسیار آسان کرده است. تقریبا الآن مطمئنیم که اگر اتحاد جماهیر شوروی چندین دهه برای غرب شاخ و شانه نمیکشید این نقص اینقدر راحت جا نمی افتاد (دول کاپیتالیست غربی، استاد پروراندن دشمن به نفع سیاست های خودشان هستند). فرضش را بکنید! در سال 1984 درست وقتی که همه منتظر بودند به خاطر رمان 1984 جورج اورول یک اتفاق بزرگ بیفتد، یک افسر سابق کا گ ب به نام "یوری بزمنوف" از داخل جعبده ی شعبده بازان بیرون آمد که ظاهرا در دهه ی 1970 با سیستم شوروی دچار اختلاف شده و به کانادا پناه آورده بوده است. آقا ادعا میکرد شوروی در تمام سطوح رسانه ای غرب از نشریات گرفته تا هالیوود نفوذ کرده و با تبلیغ مواد مخدر و تولید مجله های پورنوگرافی مثل پلی بوی دارد امریکایی ها را «به وسیله ی امریکایی ها» از بین میبرد. این حرف های افشاگرانه، امریکایی ها را قانع کرد که اساس سیستمشان مشکل ندارد و اگر واضح است که رسانه فساد پیدا کرده، تقصیر "نفوذ" است و نباید رهبران آسمانی غرب را زیر سوال برد. تنها 30 سال پس از سقوط شوروی و در شرایطی که پورنوگرافی از همیشه وسیعتر و مواد مخدر از همیشه مهلک تر شده بودند بی این که اثری از قدرت سابق کمونیست های دشمن خدا برجا باشد، در 2021 نجواهایی عامیانه از تایید اشرافیت انگلوساکسون نسل شاه "بده" ی فرانسه بر تز گادفری هگینز شنیده شد که بر اساس آن، طغیان علیه خدای کهن با خود مسیحیت متعارف و بخصوص مرکزیت یافتن آن در کلیسای کاتولیک رم شروع شده است. هگینز در اوایل قرن 19 به این نتیجه رسیده بود که مسیحیت حاکم شده بر سراسر اروپا از تبار مسیحیت ایونی الاصل کولدی های ایرلند موسوم به کورب ها برآمده است. کورب ها اعقاب کاهنان فنیقی مذهب کابیری بودند که در کرت، ایدا و جزایر یونیه، به کوریبانت شناخته شده و پیرو رئا الهه ی زمین بودند. استرابون نوشته است کوریبانت ها شاخه ای از کوریت ها بودند که به دو شعبه ی فریجی و کرتی تقسیم میشدند. رئای آنها همان کوبله الهه ی آناطولی است که در رم، به ماگنا ماتریا یا مادر کبیر شناخته میشد. آنها مسیح را فرزند دوشیزه ی آسمانی یا صورت فلکی ویرگو (سنبله) میدانستند که کلمه ی ویرژین به معنی دوشیزه از آن می آید. آنها این دوشیزه ی آسمانی را "کوره" یا "کور" میخواندند. دیودوروس، مادر کور را دمتر الهه ی طبیعت یونانی و او را در اساس، همان ایزیس مصری خوانده است. معمولا کور دختر دمتر را همان پرسفونه ملکه ی دوزخ و همسر هادس میدانستند. با این حال، کرتی ها کور را خود دمتر و دختر رئا میخواندند. مادر پرسفونه "دمتر ارینیس" نام داشت و در یکی از اشعار یونانی، از «ارینیس الهه ی مار» سخن رفته است. کورب های ایرلند همین لغت ارینیس را برداشته و تحت عناوین ارین، اری، ار، ایر، ایرن و ایران iran برای نامیدن دوشیزه ی مادر مسیح به کار میبردند. نام ایرن کاربرد بیشتری یافت و در بعضی نقاط، لقب او بریجیت (به معنی زن والامقام) جای این نام را گرفت. بعدا شخصیت بریجیت به حد یک قدیسه ی مسیحی ایرلندی موسوم به سنت بریجید کیلداره تحول یافت و درنهایت به بریجانتیا الهه ی بریتانیا تبدیل شد که امروزه بیشتر به "کوئین بریتین" نامبردار است. برنت ایرلند و ولز و انگلستان، نامش مخفف بریجانتیا است. همینطور کلمه ی bride به معنی عروس نیز تلفظ دیگر لغت بریجیت است. معبد اولیه ی کور ایرلندی، کوریون در اسکندریه بود و در آن، بت چوبی برهنه ی کور درحالیکه نشان های صلیب با خود داشت، سالانه در شب پنجم یا ششم ژانویه [مقارن با دی ماه شمسی] بار عام برگزار میکرد. عقیده بر این بود که در چنین شبی، کور دوشیزه، آیون را متولد کرده که یو، یون و یونا نیز نامیده میشده است. اپیفانیوس، این رویداد را ولادت اثیری خوانده است. کورب های ایرلندی لغت یو را معادل یهوه به کار میبردند. اسکندریه متعلق به مصر است که مدل بومی الهه ی زمین درآنجا، متولدکننده ی هورس خدای خورشید و دشمن نیروهای تاریکی است. هگینز، این را با یک افسانه ی کرتی مقایسه میکند که بر اساس آن، اژدهایی به نام پیتون، با لتوی دوشیزه درآمیخت و یک پیشگویی مطرح شد که بر اساس آن، این رویداد به تولد پسری خواهد انجامید که پیتون را خواهد کشت. آن فرزند، آپولو خدای خورشید بود که بعدها پیشگویی را محقق کرد. این، به نظر میرسد مبنای تئوری ای باشد که پس از تبدیل کور به مریم مقدس و یونا به کریست یا مسیح، انتظار میرفته پیروان آنها دنبال کنند. اساس چنین باوری، تطبیق مسیح با زئوس توسط تلخین های رودسی بود و زئوس در مذهب کوریت ها و کابیری ها ازجمله تلخین ها، همان دیونیسوس بود که قاتلینش تیتان ها به شمار میرفتند. در مذهب تلخین، زئوس کودک که خطری تهدیدکننده برای پدرش کرونوس تیتان به شمار میرفت، به همراه مادرش رئا در غاری در جزیره ی کرت پنهان و توسط کوریت ها محافظت میشود و در آینده با سرنگون کردن کرونوس به حکومت تیتان ها پایان میدهد. این کوریت ها اجداد کوریبانت ها به حساب آمده اند و این، کوریبانت ها بوده اند که مذهب و کهانت زئوس را تحت عنوان ژوپیتر (پدر-یو) گسترده اند. تلخین ها را کوریت هایی به شمار آورده اند که به همراه کادموس، از فنیقیه به مقصد جزایر یونان حرکت کردند. زئوس یا ژوپیتر آنان نیز کسی جز یهوه ی فنیقی ها نیست که تجسم انسانیش عیسی مسیح است و بر اساس تطبیق مسیح با یونا، فرهنگ حامل کیش او نیز به یونی یا یونانی نامبردار بوده است. پس از ساکن شدن کوریبانت های کرتی در آئتولیا و آکارنانیا در شبه جزیره ی یونان، آن سرزمین، خود را مرکز فرهنگ یونانی وانمود و به نام هلیوس (خورشید) که پدر کوریبانت های اولیه دانسته میشد، به هلاس نامبردار گشت. با این حال، منشا اصلی نژاد کوریبنت ها، کوهانیم لاوی یهودی ساکن در جزایر کوس و کرت بوده اند و همانانند که بعدا به کورب های ایرلندی تبدیل شده اند. مسیحیت کل اروپا فقط به این خاطر، یهودی تبار و موید یهودیت است که چیزی جز وسیله ی یهودیت اولیه برای توجیه و تحمیل خود به زبان پاگان ها در بین مردم غیر یهودی نبوده است. مسیحیت این یهودی های فنیقی الاصل، به صورت موفق ترین سلاح در نابودی تمام سنت های دیگر فنیقی و کوریت ظاهر شد:
“the druid and Phoenician coarbs of Ireland”: moe bedard: gnosticwarrior.com
در انگلیسی، لغت "میدن" به معنی دوشیزه استفاده میشود و معنی آن را میتوان "میدی" یعنی کسی که لازم است به سیب دچار شود دانست. مید به معنی شراب سیب بود و به استخدام بشر درآمدن سیب را نشان میداد که خورده شدنش توسط آدم و حوا سبب از بین رفتن دوشیزگی حوا شد. روح دوشیزه به "مرمید" نامبردار بود و به شکل جانوری آبزی با بالاتنه ی زن و پایین تنه ی ماهی نشان داده میشد. "مر" که با لغت مری به معنی دریایی و البته نام ماری یا مریم مقدس مرتبط است یک آوانگار مصری به شکل m انگلیسی یا همان "میم" فنیقی به معنی آب داشته است. شکار مرمید کنایه از از بین بردن دوشیزگی و متشبه به اخراج آدم و حوا از بهشت جاودانگی به سمت زمین میرندگی بوده است. اتحاد زمین و مرگ در اتحاد دو شکل پرسفونه در قالب ماه به نمایندگی دایانا و ستاره ی زهره به نمایندگی ونوس بود. ثلث سوم یعنی کور که نادیدنی است از این اتحاد غایب است. این اتحاد دوگانه به الهه ای ژرمن موسوم به "آردوین" شناخته شده بود که بیشتر تحت عنوان نورس خود یعنی "فرجا" یا "فریا" شناخته میشود. در انگلستان او موسوم به ملوسین بود و درون یک maze یا مارپیچ زندانی بود و درآنجا همچون مدل آشوری خود "عیشتار ارخ" عاشقین خود را از بین میبرد. این مارپیچ با مارپیچ مینوتائور در کرت قابل تطبیق است که در آن، پسران و دختران جوان خوراک هیولایی نیمه گاو-نیمه انسان میشوند. تزئوس قهرمان این هیولا را میکشد و آن همتای کشته شدن ورزاو به دست میترا و گیلگمش است. سر جدا شده ی گاو، نمادی از فرج زن بوده است. کلمه ی maze مرتبط با amaze به معنی جذابیت است. از طرف دیگر، گاو نماد انسان گناهکار و البته تجسمی از زئوس هنگام دزدیدن شاهزاده خانم اروپا از فنیقیه و جماع کردن با او در کرت است و زئوس همان یهوه است. اساس این اعتقاد، کاتار و بوگومیل است چون این فرقه های مانوی، یهوه را هر چند در مقام خالق دنیا یک خودشیفته ی شرور و درواقع خود شیطان میدانستند و از شر او به خدای راستین که از ستایش مادیات منزه است پناه میبردند. مارپیچ تا حدود زیادی ارتباط مید سیب با "مدو" یا عسل را مشخص میکند که در کندوی آن، زنبورها در مسیری مارپیچ به ملکه ی خود میرسند. ملکه ی زنبورها معادل ملکه ی اژدها و انعکاسی از زن اشرافی است که خون اژدها را برای تولید نژاد الف یا جن های انسان نما به خود پذیرفته است. در داستان مارپیچ کرتی، او همان آریادنه ی ناگائیل (ناگا نژاد یا مارتبار به سبب مادر اسکیتی خود) و خواهر مینوتائور است که با تزئوس فرار میکند اما درنهایت همسر دیونیسوس باخوس که یک خدای گاو شکل دیگر است میشود. ایزد اخیر فرم دیگری از بعل ملوخ قاتل کودکان است و به اثر هورمون های رشد بر بلوغ انسان مرتبط میباشد که جماع جنسی را ممکن میکنند و به زودی جوانان معترض علیه نسل قبل را به مسیری مشابه پدران خود میکشانند. در بیان تاریخی، این مطلب معرف قتل رفائیم یا فرزندان فرشتگان مارسان (سرافیم) از زنان زمینی توسط اصحاب یهوه است که به به قدرت رسیدن گروهی دیگر از رفائیم در خاندان داود و سلیمان می انجامد. ترک شدن تزئوس توسط آریادنه برای ازدواج با دیونیسوس، رونوشتی از ترک شدن آدم توسط لیلیت جن ماده برای ازدواج لیلیت با سمائیل دیو است. در حماسه ی آرتوری که اصالتا ایتالیایی ولی به توفیق رسیده در بریتانیا است مشاهده میکنیم که همه ی قهرمانی ها را آرتور میکند ولی همسرش که جایگزین الهه است با لانسلوت شوالیه ی آرتور فرار میکند و کشف گرال که هدف بزرگ آرتور است در مسیر آینده ی اعمال لانسلوت محقق میشود. مثلث عشقی فراگیر این داستان، تکرار تثلیث آدم-لیلیت-سمائیل و تزئوس-آریادنه-دیونیسوس است. ارتباط آریادنه با ملوسین در الگوی مصری هاثور الهه ی زمین هویدا میشود که عشاق خود یعنی خورشیدها را در غرب جهان میخورد. نماد هاثور، آنخ است و خاندان مبلغش در اروپا به نام آن، آنخو یا آنجو نامیده شده اند:
“from Transylvania to tunbridge wells: nicholas de vere : chap6
ارتباط آنجو با مصر و کرت و ایرلند تا اتحاد صلیبی شاه سیگیسموند وون لوکسمبورگ شاه مجارستان در قرن 15 علیسه مسلمانان موسوم به جامعه ی "دراکونیس" (اژدها) تداوم می یابد. بیشک مشهورترین عضو این اتحاد، کنت ولاد تپس ترانسیلوانیا ملقب به دراکولا (اژدها) است. در نوشتاری منسوب به میشل پسر دراکولا، وی از نسل کاهنان فرقه ی اژدهای سوبک نفرو ملکه ی مصر خوانده شده و ادعا شده که سلف آن ملکه موسوم به شاه «آمن حمید»، لابیرنتی در فیَوم برای سوبک اژدها –خدای تمساح شکل- ساخته بوده که بعدا کپی آن را در کرت برای مینوتائور بنا کردند. دراکولا فامیل امپراطور سیگیسموند بود که خاستگاه او در خانه ی لوکسمبورگ، آنجوین و متعلق به آنجو های پیش کاتولیک در ایتالیا است. اینان، اشرافیت خود را از یک جهت به اسکیت ها و از یک جهت به خون اژدهای فرقه ی سوبک مصر میرسانند که یک رگشان، شاه داوودی های رش گلوتای یهودی شمرده شده اند. ملوسین ها یا اشرافیت بریتانیایی مفتخر به الف زاده (از نسل جن) بودن که از ایرلند به اسکاتلند و سپس انگلستان چنگ انداختند از تبار اژدهایان آنجو بوده اند. معبد درونی تمپلارهایی که به خدمت سیگیسموند درآمده بودند تحت کهانت خاندان "ور" اداره میشد و نمادهایش یک صلیب آنخ مانند و اوروبوروس یا مار زمان بودند. این فرقه به تقدس الهه ی زمین اعتقاد داشته و همواره ملکه ی شاه مخدوم خود را تجسد این الهه میشمردند. اعتقادات این فرقه هرمسی بود و اساسشان تعالیمی شمرده میشد که تحوت به "رانب" نوه ی نمرود داده بود زمانی که رانب به حکومت مصر رسید. در آن زمان، هنوز ساخت و سازهای سنگی در مصر شروع نشده بود و معابد، اقامتگاه هایی موقت و ازاینرو معروف به "الخیمه" یعنی چادر بودند. ایزد الگوی شاهی برای آنها "موشحوش" بین النهرینی یا "مسح" پسر اژدها بود که تجسم حیوانیش در مصر، تمساح بود. بسیاری از یهودیان، مسح یا اژدها بودن مسیح خود را پذیرفته بودند. تطبیق این اژدها با مار فریب دهنده ی آدم و حوا، شاخه های خونی حام، یافث و توبال قاین را که شخصیت های توراتی پیرو مار شیطانی هستند، از یهودیان اژدهایی خاندان داوود-سلیمان بیرون کشید که اینها در اسکیتیه و آناطولی مستقر شدند. شاخه ی بریتانیایی اینان، خود را به شاه کیمبلاین از خاندان "کامو" (حام) میرساندند و مکتب دروئید را اداره میکردند. این خاندان پس از فتح بریتانیا به دست ژرمن ها و پیدایش فرهنگ آنگلوساکسون، بر رهبران ژرمن و از طریق آنان بر فامیل های ژرمن دیگر آنان در سراسر اروپا تاثیر نهادند. با سقوط حکومت روم شرقی به دست عثمانی ها و مطرح شدن اسلام خلافتی در اروپا و شرق، فرقه که در این زمان به "پن دراگون" معروف شده بود دست به ایجاد حلقه های فرقه ای مشترک در اروپا و خاورمیانه زد تا کم کم دشمن را خودی کند و در این راه، هرآنچه را که قبلا به داود و سلیمان منتسب بود به یک میراث کهن تر و عمومی تر به نام ابراهیم پیامبر منتسب و سنت های فرعونی مصر را نیز نتیجه ی همان منبع معرفی نمود. البته واقعا پای یک ابراهیم وسط بود اما نه ابراهیم خلیل در قرن ها پیش از حکومت سلیمان، بلکه ابراهیم الازار یهودی استاد باربارا سیل همسر جادوگر سیگیسموند. این جناب ابراهیم الازار، از نسل ومپایرهای موسوم به "آبراملین مجی" (جادوگران ابراهیمی) شمرده میشد. اینان در روز جمعه که روز سیاره ی زهره بود، سیاه میپوشیدند. این که روی چه موضوعاتی تمرکز شود کار زیاد سختی نبود چون طرف های مسلمان اروپاییان، تحت اداره ی رهبرانی تاتار از نسل همان اسکیت های شکل دهنده ی اشرافیت اروپا، و البته بدین سبب به همان شدت یهودی زده بودند.:
“the imperial and royal dragon court of the dragon sovereigncy: sarkany kend 1408”: Nicholas de vere: bibliotecapleyades.net
طبیعتا انتظار داریم که چرخه ای مسیحی برای اسلام تکرار شود. پس بیایید یک بار دیگر، موتیف ها را مرور و به هم مرتبط کنیم ببینیم به کجا میرسیم. ما دیدیم که قهرمان خدایی در ریشه ی ادبیات شبه پاگان فوق، اژدهایی را که حکم پدر او را داشته و درواقع خودش از آن پدید آمده را مطابق یک پیشبینی نابود میکند و جایگاه اژدها را تصاحب مینماید. این موتیف، بر عنصر پاگانی غلبه ی قهرمان خورشیدی بر اژدهای تاریکی قرار دارد که تمثیلی از پیروزی نظم بر بینظمی است. حالا قرار است نظم جدید، نظم یهودی باشد و نظم یهودی که خود از نظم پاگانی تغذیه کرده و ریشه گرفته، باید پاگانیسم را بینظمی و خود اژدها جای بزند تا جواز نابودیش را بیابد. در نسخه ی یونانی خدای نظم جدید یعنی یهوه، او زئوس نام دارد و پدر تیتانش نظم پیشین یعنی پاگانیسم دشمن او است. او از خشم پدر، موقتا در یک غار پنهان میشود و به اصطلاح به جهان زیرین که جهان مردگان است میرود. همانطورکه مشاهده کردیم زئوس مزبور همان دیونیسوس است که توسط تیتان ها کشته شد. میدانیم که دیونیسوس اولیه یا زاگرئوس پس از کشته شدن به دست تیتان ها زمانی که به یک گاو مسخ شده بود، بعدا به صورت باخوس مجددا به زمین پای نهاد و این، معادل بیرون آمدن پیروزمندانه ی زئوس از غار است. مرگ دیونیسوس زاگرئوس گاوشکل، معادل مرگ مینوتائور توسط تزئوس پس از دل باختن آریادنه به تزئوس است و بازگشت دیونیسوس به صورت باخوس، مزدوج شدن آریادنه با دیونیسوس باخوس به کنایه از افتادن اداره ی زمین به دست زئوس دیونیسوس یا یهوه است. دیونیسوس باخوس خدای جنون و سرمستی و اعمال وحشیانه ای است که در آیین سبت سیاه و مدل های افراطی ترش مثل "وایلد هانت" انجام میگرفتند. دیونیسوس در حالت تامین کننده ی این مراسم سابازیوس نام داشت که لغتا همان صبایوت لقب یهوه و در ارتباط لغوی با "سبت" سامی است که در فارسی به لغت شنبه تبدیل شده است. این توحش را میتوانیم جانشین توحش فرو افتاده بر سر قربانیان بدبخت مینوتائور یعنی جوانان بدانیم و البته فراموش نمیکنیم که مینوتائور یا گاو انسان نما تجسمی از انسان غریزه محور و وحشی درون است که با بلوغ در جوانان، ابتکار عمل را به دست میگیرد و جوانان ناآگاه را قربانی خود میکند و پارتی های دیونیسوسی یکی از جلوه های مشهود بازگشت یهوه یا همان مینوتائور در زندگی افراد بالغ هستند. بدین ترتیب، اصحاب یهوه وظیفه دارند تا عامل قبلی سرکوب توحش را از بین ببرند تا اجازه ی استفاده از توحش را در ید خود بگیرند و این، در تمام اعمال استعمار در سیصد سال گذشته در جهان مشهود بوده است. این الگو آنچنان موفق بوده که دشمنان مسلمان اولیه ی استعمار و البته سپس تمام مللی که علیه استعمار شوریدند جز کپی برداری از آن، چاره ی دیگری نداشته اند. اهداف مقدسی که تمام این سرگشتگان برای جنگ های خود تعیین کرده اند همگی به همان موهومی گرالی است که شوالیه های آرتور دنبالش میگشتند و البته درست مثل فسق و فجور لانسلوت با همسر آرتور، از مجرای خیانت به اخلاقیات و قوانین بدیهی انسانی میگذشتند و میگذرند.
خیلی جالب است، ولی یکی از افشاگرانه ترین اسطوره ها در عریان کردن جنبه های پنهان دیگر این روند تقریبا بریتانیایی، در دورترین تمدن ممکن از بریتانیا یعنی ژاپن ثبت شده است. قهرمان این اسطوره، شاهزاده "یاماتو تاکرو" (به معنی قوی ترین مرد از مردم یاماتو) معاصر عیسی مسیح است که سرزمین های زیادی را در ژاپن فتح و به قلمرو پدرش از اولین امپراطورهای یاماتو اضافه کرد. این شخصیت یکی از خدایان مذهب شینتو و از الگوهای سامورایی ها بوده است. او درست مثل آرتور شمشیری جادویی داشت و زمانی که این شمشیر را به زنی بخشید، در مقابل آسیب دشمن ضعیف و کشته شد. اسکات لیتلتون، داستان یاماتو تاکرو را به سبب شباهت با داستان آرتور در زمینه ی شوالیه گری خود، دارای ریشه ی مشترک با آن میداند و معتقد است این ریشه از اوکراین و روسیه ی جنوبی به آلتایی و سپس ژاپن رسیده است. قتل اوسو برادر بزرگ یاماتو تاکرو به دست او همپایه با قتل رموس به دست رومولوس بنیانگذار رم است. اما از سوی دیگر، از ورود یاماتو تاکرو به معبد خدایی به نام ایسه نیز سخن رفته است. ممکن است اوسو و ایسه هر دو تلفظ های دیگر عیسی باشند و برادرکشی مزبور، روایت دیگری از قتل عیسی مسیح با توطئه ی یهودای اسخریوطی باشد. در این مورد میتوان به توطئه کردن خدایی علیه یاماتو تاکرو سخن گفت که در یک روایت، این خدا به شکل ماری سفید، و در روایتی دیگر به شکل گرازی سفید به بزرگی گاو بر قهرمان ظاهر میشود. گراز یادآور قتل بسیاری از قهرمانان افسانه های سرزمین های غربی توسط گراز و اکثرا پس از دل باختن به یک زن است. اما مار باز یادآور این نکته است که شمشیر جادویی یاماتو تاکرو درواقع همان شمشیر جادویی سوسانو خدای طوفان بوده که سوسانو پس از کشتن اژدهایی آن را در دم اژدها یافته است. احتمالا یاماتو تاکرو و سوسانو باید شخصیتی واحد باشند. شمشیر جادویی مزبور، قابلیت کنترل بر باد و آتش را داشته و یاماتو تاکرو وقتی در نبردی توسط آتش دشمن غافلگیر میشود (و احتمالا نجات او از آتش، وامداری او به افسانه ی نجات سزوستریس فرعون کشورگشای مصر از آتش دشمن را نشان میدهد)، با شمشیر جادویی خود، مسیر باد و آتش را به سمت دشمن عوض میکند و دشمنان را میسوزاند. ترکیب آتش افروزی با سلاح با شکست دشمن در اثر ناسازگاری آب و هوا، در داستان نبرد مشهور کولیکوف بین اسلاوها به رهبری دیمیتری دونسکوی و مغول ها به رهبری خان مامای دیده میشود. در این نبرد، سلاح گرم و بروز طوفان، عامل پیروزی اسلاوها بر مغول ها خوانده شده اند و در مجموع این پیروزی یک تاییدیه ی ایزدی بر حقانیت اسلاوها و معجزه ی عیسی مسیح به نفع آنها شمرده شده است. بنابراین ریشه ی تلقی هایی که کم کم به قداست داشتن سلاح های جنگی کشنده و وحشتناک انجامیده اند را باید در قداست همان قهرمانان شوالیه مسلک و جادویی مذاهب کپی شده از کافرکشی صلیبی مسیحی دانست حتی اگر برخی از حاملان این مذاهب همچون ژاپنی های جنگ جهانی دوم، این توحش را به سمت خود غربی های اسلحه ساز خود برگردانده باشند:
“yamato takeru”: mark graf: chronologia: 05/07/2015
آیا این رشد مقدس تسلیحاتی، خود نشانه ای از جنون دیونیسوسی عصر ما نیست؟ اگر دقت کنید، انتقام مسیح از یهودا به صورت جنونی که بر او حادث شد و جانش را گرفت خود را نشان داد و ما الآن در عصر کسانی زندگی میکنیم که اعقاب قاتلین مسیحند و مسیحشان همان اژدهایی است که سلاح های جادویی خود را از او به جای تمدن های پیشین اخذ کرده اند. پس کل تمدن امروزی یهودا است و تمام باشندگانش از جنون رنج میبرند. بهتر است خودمان را گول نزنیم. بقاع متبرکه ی ایران، هیچگاه تضمین موفقی بر دفاع از اخلاق نبوده اند و هیچکدام از آیین های عزادارانه و ضد شادی آنها نمیتوانسته اند به اندازه ی جشن شاد کریسمس برای اروپایی ها موفق باشند وقتی کریسمس نیز که جشن تولد مسیح است، چیزی بیش از یک کارناوال دیونیسوسی در یک جهان اروپایی سکولار به نظر نمیرسد.
مطالب مرتبط:
چرا نظامی بودن، به امروزی ها حس برگزیده ی خدا بودن میدهد؟