در رسانه، فقط اخبار سیاسی نیست که دروغ میگوید.
نویسنده: پویا جفاکش
به فاصله ی کمی پس از رسوایی هک تلفن ها در نیوزکورپ متعلق به روپرت مورداک، مارک کارلین مقاله ای به نام can the corpate media turn lies into truth? را به تاریخ 11 اگوست 2011 در trouthout منتشر کرد و در ابتدای آن پرسید: «چطور شد که یک مرد [یعنی مورداک] از طریق یک شرکت رسانه ای بین المللی، چنین نفوذ عظیمی بر دولت بریتانیا، بیشتر ساختار قدرت منتخب در واشنگتن دی سی و سلسله مراتب سیاسی در استرالیا اعمال کرد؟» فکر به این سوال باعث شده بود که راوی، به فیلم "اورول در قبرش میلرزد" به کارگردانی رابرت کین پاپاس که در زمان دولت بوش فیلمبرداری شده بود توجه کند. آن فیلم هم درباره ی نقش رسانه ها در تعیین سیاست ها بود. کارلین مینویسد بعد از دیدن این فیلم، به نظر میرسد «میتوانیم جنگل را از میان درختان ببینیم، زیرا با ادغام رسانههای شرکتی انتفاعی، جنگل اطلاعات تقریباً در اختیار چند شرکت است و این شرکتها نه تنها اغلب "حقایق" را برای افزایش سود ایجاد میکنند، بلکه چارچوبی را ایجاد میکنند که از طریق آن سیاستهای عمومی برای دستیابی به اهداف تجاری آنها مورد بحث قرار میگیرد. آیا یک سیستم رسانهای که توسط چند شرکت جهانی کنترل میشود و توانایی غلبه بر صداهای رقیب را دارد، میتواند دروغ را به حقیقت تبدیل کند؟» به بهانه ی این معما، کارلین مصاحبه ای با کارگردان آن فیلم برقرار کرده بود که در آن، رابرت کین پاپاس دیالوگ طلایی ای را ایراد کرده بود.:
« شرکتهای رسانهای مانند News Corp عمدتا از طریق لابیگران، قوانین را مینویسند و جزئیات کلیدی مقررات را تکمیل میکنند. در پاییز 2002، قبل از حمله ی ما به عراق، در اطراف ساختمان های اداری کنگره فیلمبرداری می کردم. [سناتور مستقل ورمونت] رئیس دفتر برنی سندرز یک دستیار صمیمی و شایسته را منصوب کرد تا مرا ببرد و به من نشان دهد که کجا چه اتفاق می افتد، قوانین چگونه نوشته می شود؛ از طریق سالن ها و اتاق های استماع کمیته، جاهایی که سازمان های خبری اصلی به ندرت دوربین های خود را قرار می دهند. تریبون و بایت صدا روش آنهاست. این آسان و ارزان تر است. در اینجا، من با چیزی به نام "دارنده ی مکان" آشنا شدم. خارج از اتاقهای استماع - جایی که قانونگذاران در حال بررسی سیاستهای مخابراتی هستند، به عنوان مثال، به افرادی که ظاهرشان پایین و بیرون است، پول میدهند تا اول صبح حاضر شوند. آنها روی تکه های کاغذ گرد کوچکی به عرض حدود 12 اینچ روی زمین می ایستند یا می نشینند، مکان هایی را برای لابی ها ذخیره می کنند (مکان هایی که ظاهراً برای عموم محفوظ است). آنها دقایقی قبل از شروع جلسه ی استماع با لباس های Brooks Brothers خود حاضر می شوند و جانشین ها را جایگزین می کنند. این در مورد نوشتن قوانین، وعده ی ذاتی مشاغل آینده در بخش خصوصی (در گردان) و کمک های مالی است. بنابراین، علاوه بر تدوین قوانین، تنظیمکنندهها و سیاستمداران اسیر افرادی میشوند که قرار است آنها را تنظیم کنند، از جمله شرکتهایی مانند نیوزکورپ.»
در جایی از مصاحبه کارلین درباره ی شباهت جامعه ی رسانه ای مزبور و جامعه ی 1984 جورج اورول که در فیلم مطرح شده سوالی میپرسد:
«شما یک کلیپ فوقالعاده از بیش از دو دهه پیش دارید که با سردبیر آن زمان نیویورک پست پس از به دست آوردن مورداک مصاحبه کردید. دانه دانه و پژمرده است و به نظر می رسد شبحی از گذشته است که خیلی چیزها را پیشگویی می کند. در این سالها چه اتفاقی افتاده است تا این باور شما را تقویت کند که اطلاعاتی که در مورد مسائل مربوط به سیاستهای عمومی و "اخبار" دریافت میکنیم در چارچوب اورولی برای ما آورده شده است؟»
و آقای کارگردان پاسخ میدهد:
«دستکاری رسانه ها برای مدت طولانی در جریان بوده است. نمونه های زیادی وجود دارد. ویلیام راندالف هرست به ذهن می رسد. تفاوت در درجه است. در سند جدید من در مورد علم افزایش سن، به نام "پیر شدن یا نشدن"، دانشمندان در مورد "درجات" آسیب پیری بحث می کنند. ایده ی ساده ی شگفت انگیز این است که درجات، در طول زمان، ماهیت چیزها را تغییر می دهند. من فکر میکنم این به ترشیای که ما در آن هستیم مربوط میشود، نه تنها با توجه به رسانههای شرکتی، بلکه همچنین اقتصاد ما، جنگهای مختلف و غیره. از آنجایی که تمرکز رسانه ای بیشتر و بیشتر می شود، گزارش کمتر، روابط عمومی بیشتر تولید می شود، ماهیت تأثیر آن بر جامعه ی ما تغییر می کند، اثرات منفی پیش بینی نشده ای دارد که ماهیت تجمعی پیدا می کند.»
با این که رسوایی نیوزکورپ موضوع پر سر و صدایی در مغربزمین بوده، ولی مانند دیگر سروصداهای رسانه ای که زود فروکش میکنند و فقط به سبب تسویه حساب های موقتی سیاسی به پا شده اند اثری بر جامعه ننهاد و با این که یکی از مشخصه های وافر دهه ی پیش رو در قرن 21 را از همان اول روشن میکرد ولی تا پایان آن دهه اوضاع هنوز همان گونه بود و در همان موقع بود که "تیم شواب" گزارش gates guardians of journalism را به تاریخ 21 اوت 2020 در Columbia Journalism Review (cjr) منتشر کرد و در آن نوشت:
«در آگوست گذشته، NPR (رادیو عمومی ملی) آزمایشی را توصیف کرد که توسط هاروارد برای کمک به خانوادههای کم درآمد برای یافتن مسکن در محلههای ثروتمندتر انجام شد و به فرزندانشان دسترسی به مدارس بهتر و فرصتی برای "شکستن چرخه ی فقر" داد. به گفته ی محققانی که در مقاله ذکر شده اند، این کودکان می توانند بیش از 183000 دلار درآمد مادام العمر داشته باشند که پیش بینی خیره کننده ای برای یک برنامه ی مسکن است که هنوز در مرحله ی آزمایشی خود است. اگر در حین خواندن داستان از چشمهایتان کار بکشید، متوجه میشوید که همه ی کارشناسان ذکر شده به بنیاد بیل و ملیندا گیتس متصل هستند ، که به بودجه ی پروژه کمک میکند. و اگر واقعاً توجه داشته باشید، یادداشت سردبیر را نیز در پایان داستان خواهید دید که نشان میدهد NPR توسط گیتس تأمین مالی میشود. خبرنگار Pam Fessler ، میگوید: "این عاملی در چرایی یا چگونگی انجام گزارش نبود." با این حال، این گزارش یکی از صدها گزارشی است که NPR در مورد بنیاد گیتس یا کارهایی که آن را تأمین مالی می کند، شامل تعداد بی شماری قطعات مطلوب نوشته شده از دیدگاه گیتس یا ذینفعانش است. و این حاکی از یک روند گسترده تر و یک موضوع اخلاقی است، با میلیاردرهای نیکوکار که بودجه ی اخبار را تامین می کنند. بنیاد Broad، که برنامه ی بشردوستانه ی آن شامل ترویج مدارس منشور است، در یک مقطع زمانی بخشی از گزارش آموزشی LA Times را تامین مالی کرد. چارلز کخ کمکهای خیریه ای به موسسات روزنامه نگاری مانند موسسه ی پوینتر و همچنین سازمان های خبری مانند بنیاد خبری دیلی کالر که از سیاست محافظه کارانه ی او حمایت می کنند، پرداخت کرده است. و بنیاد راکفلر پروژه ی گزارشگری Vox 's Future Perfect را تأمین مالی می کند که جهان از دریچه ی انسان دوستی موثر بررسی می کند. از آنجایی که نیکوکاران به طور فزاینده ای شکاف های مالی در سازمان های خبری را پر می کنند، نقشی که تقریباً به طور قطع در رکود رسانه های پس از ویروس کرونا گسترش خواهد یافت، یک نگرانی کمتر بررسی شده این است که چگونه این امر بر سازمان های خبری و بر روش هایی که اتاق های خبر در مورد خیرین خود گزارش می دهند تاثیر میگذارد. این نگرانی در هیچ کجا برجسته تر از بنیاد گیتس نیست، که کمک کننده ی اصلی به اتاق های خبر و موضوع مکرر پوشش خبری مطلوب است. من اخیراً نزدیک به 20000 کمک مالی خیریه را که بنیاد گیتس تا پایان ژوئن اعطا کرده بود، بررسی کردم و متوجه شدم که بیش از 250 میلیون دلار برای روزنامه نگاری در نظر گرفته شده است. گیرندگان شامل: فعالیتهای خبری مانند بیبیسی، انبیسی، الجزیره، پروپوبلیکا، ژورنال ملی، گاردین، یونیویژن، مدیوم، فایننشال تایمز، آتلانتیک، تگزاس تریبون، گانت، ماهنامه واشنگتن، لوموند، و مرکز گزارشهای تحقیقی؛ موسسات خیریه وابسته به رسانه مانند BBC Media Action و The New York Times Needy Fund ؛ رسانههایی مانند Participant که مستند «در انتظار سوپرمن» از دستور کار گیتس در مدارس منشور پشتیبانی میکند؛ سازمان های روزنامه نگاری مانند مرکز پولیتزر در بحران، بنیاد ملی مطبوعات و مرکز بین المللی روزنامه نگاران، گروههای مختلف دیگری که محتوای خبری تولید میکنند یا در روزنامهنگاری کار میکنند، مانند شرکت لئو برنت، یک آژانس تبلیغاتی که گیتس مأمور ایجاد یک "سایت خبری" برای ترویج موفقیت گروههای حمایتی شده است. در برخی موارد، دریافتکنندگان میگویند که آنها بخشی از بودجه را به عنوان کمک بلاعوض به سایر سازمانهای خبری توزیع کردهاند که دیدن تصویر کامل از بودجه ی گیتس در بخش چهارم را دشوار میکند. این بنیاد حتی به بودجه ی گزارش موسسه ی مطبوعاتی امریکا در سال 2016 کمکی کرد که برای تهیه ی دستورالعمل هایی برای اینکه اتاقهای خبر چگونه میتوانند استقلال سرمقاله را از سرمایهگذاران بشردوستانه حفظ کنند، استفاده شد... اخبار درباره ی گیتس این روزها اغلب از دیدگاه بسیاری از دانشگاهیان، سازمان های غیرانتفاعی و اتاق های فکری که گیتس در آنها سرمایه گذاری می کند فیلتر می شود. گاهی اوقات از طریق اتاقهای خبری با پیوندهای مالی با بنیاد به خوانندگان میرسد. بنیاد گیتس درخواست های متعدد مصاحبه برای این داستان را رد کرد و توضیحی درباره میزان پولی که برای روزنامه نگاری صرف کرده است ارائه نکرد. سخنگوی بنیاد در پاسخ به سوالات ایمیلی گفت که "اصل راهنمای" آن در تأمین مالی روزنامه نگاری، "تضمین استقلال خلاقانه و سردبیری» است. این سخنگو همچنین خاطرنشان کرد که به دلیل فشارهای مالی بر روزنامه نگاری، بسیاری از موضوعاتی که این بنیاد روی آنها کار می کند، "پوشش رسانه ای مداوم و عمیقی را که زمانی انجام می دادند، دریافت نکرده اند. زمانی که خبرگزاری های معتبر فرصت تهیه پوشش موضوعات کم تحقیق و کم گزارش شده را داشته باشند، این قدرت را دارند که به مردم آموزش دهند و اتخاذ و اجرای سیاست های مبتنی بر شواهد را در بخش دولتی و خصوصی تشویق کنند."
زمانی که cjrدر حال تکمیل بررسی واقعیت این مقاله بود، بنیاد گیتس پاسخ مستقیم تری ارائه کرد: "دریافت کنندگان کمک های مالی بنیاد روزنامه نگاری در زمره ی معتبرترین رسانه های روزنامه نگاری در جهان بوده و هستند". خط پرسش در این گزارش حاکی از آن است که این سازمان ها با ارائه ی گزارش در مورد بهداشت، توسعه و آموزش جهانی با بودجه ی بنیاد، یکپارچگی و استقلال خود را به خطر انداخته اند. "ما به شدت با این تصور مخالفیم". پاسخ این بنیاد همچنین روابط دیگری را که با رسانه ها دارد، از جمله "شرکت "در ده ها کنفرانس، مانند جشنواره ی روزنامه نگاری پروجا، شبکه ی ناشران جهانی، یا کنفرانس جهانی روزنامه نگاری علمی، و همچنین کمک به ایجاد ظرفیت از طریق صندوق نوآوری توسعه". میزان کامل کمکهای گیتس به رسانهها ناشناخته باقی مانده است، زیرا این بنیاد تنها پولی را که از طریق کمکهای خیریه اعطا میشود و نه از طریق قراردادها به صورت عمومی افشا میکند....در سال 2007، لسآنجلس تایمز یکی از تنها مجموعههای تحقیقاتی انتقادی را در مورد بنیاد گیتس منتشر کرد، که بخشی از آن داراییهای بنیاد در شرکتهایی را بررسی میکرد که به افرادی که بنیاد ادعا میکرد کمک میکرد، مثلا در آسیب شرکتهای شکلاتسازی مرتبط با کار کودکان، میپرداخت. چارلز پیلر ، گزارشگر اصلی سریال، میگوید که در طول تحقیقات برای دریافت پاسخ از بنیاد گیتس تلاش زیادی کرده است: "در بیشتر موارد، آنها حاضر به تعهد به من نبودند. آنها حاضر به پاسخگویی به سؤالات نبودند و تقریباً برای اکثر خواسته های من به هیچ وجه به جز از کوچکترین پاسخ خودداری کردند. این برای شرکتهای بزرگ، سازمانهای دولتی بسیار بسیار معمولی است - تلاش میکنند امیدوار باشند که هر موضوع بحث برانگیزی که در گزارشها مطرح شده است، عمر محدودی داشته باشد و آنها بتوانند به مسیر خود بازگردند." وقتی از پیلر در مورد کمبود گزارشهای سخت درباره گیتس پرسیده شد، میگوید بودجه ی بنیاد ممکن است اتاقهای خبر را به سمت یافتن اهداف دیگر سوق دهد. او میگوید: "من فکر میکنم که آنها با پیشنهاد اینکه این کمکها به سازمانهایشان تأثیری بر تصمیمهای تحریریه ندارد، خودشان را گول میزنند. دنیا همینطور است."»
در دو سوی دهه ی دوم قرن 21 آشکار بود که مرز بین رسانه ی معتبر رسمی و سرمایه داری دروغ فروش بسیار کمرنگ است و با این حال، گذر زمان فقط این بی مرزی را به اندازه ی خود رسانه های دروغگوی جریان اصلی، رسمی و معتبر نموده بود. ولی این موضوع حساسیت زا نشد چون رسانه از ابتدای شکل گیری خود با قانون اسطوره با مردم ارتباط برقرار میکرد و کسی از اسطوره انتظار راستگویی ندارد. منطق عمده ی تداوم اسطوره در رسانه هم این است که از گذشته تا هنوز، آدمیزاد هرآنچه برداشت های محدودی را که توانسته از مشاهده ی دنیا به دست آورد، حقیقت میپندارد و اغلب، واقعیت موجود در ذهن او یک مشت خیالات است.
یوهانا سومیالا «جماعت» هایی را که «حول روزنامه ها، تلویزیون یا رسانه های جمعی شکل میگیرند» را به لحاظ انسانشناسی، «جماعت های تخیلی» مینامد و اضافه میکند:
«اینها جماعت های رسانه ای شده اند که نمیتوانند در هیچ مکان فیزیکی خاصی لنگر بیندازند زیرا در تخیل مردم و جهان خیالی تجربیات شکل میگیرند و می زیند. با وجود این، آنها قطعا بخشی از واقعیت اجتماعی مشترکند. در نظریه پردازی درباره ی تخیل اجتماعی، بسیاری از پژوهشگران ازجمله بندیکت اندرسون (1983)، آرجون آپادورای (2007)، چارلز تیلور (2002 و 2004) و مایکل وارنر (2002) در تفکر خود تحت تاثیر کورنلیوس کاستوریادیس بوده اند، کسی که در کتاب خود که با عنوان "نهاد خیالی جامعه" ترجمه شده (1987) استدلال میکند نهادهایی که جامعه را منسجم نگه میدارند، تنها به این دلیل امکان پذیرند که به لحاظ نمادین و تخیلی وجود دارند. هدف بلندپروازانه ی کاستوریادیس این بود که میکوشید قدرت خلاق امر تخیلی را در بنا و پیوسته نگه داشتن جهان مشترک بفهمد. او باور داشت جامعه پدیده ای از پیش تعیین شده، محدود یا معین نیست و تنها با ارجاع به شرایط پیرامون قابل توضیح نیست. جامعه خود را از طریق برزش های تخیلی گوناگون می آفریند. افزون بر این کاستوریادیس این دیدگاه را برگرفت که هر جامعه، زمانی که چیزی کاملا جدید ایجاد و امر قدیمی کنار گذاشته میشود، لحظات کلیدی خودش را دارد. نمونه ی مورد علاقه ی کاستوریادیس از این نوع زایی اجتماعی، توسعه ی فلسفه و دموکراسی در یونان باستان است. قدمت نظریه ی کاستوریادیس به دهه ی 1960 برمیگردد، زمانی که نقش رسانه ها به عنوان یک نیروی انسجام بخش و یک نهاد نمادین و تخیلی در جامعه کاملا با امروز متفاوت بود. در این دوره ها، رسانه های جمعی دستکم در بخش های بسیاری از اروپا زیر سلطه ی تلویزیون دولتی بودند. ما همچنان نیازمندیم درباره ی ماهیت پدیده های میانجی و تخیلی و نقش رسانه ها در ایجاد و نگه داشتن آنها پژوهش کنیم و بدانیم زیرا تجربه ی ما از جهان بسیار رسانه ای شده است یعنی مرتبط به رسانه و رسانه محور شده است. پس این جماعت های خیالی چیستند و در جامعه ی امروز چگونه آفریده میشوند؟ چارلز تیلور میگوید جماعت های خیالی یا "خیال های اجتماعی" بر بستر شیوه ای که افراد هستی اجتماعیشان و چگونگی هماهنگ شدنشان با افراد دیگر و محیط پیرامونشان را تخیل میکنند و نوع مفاهیم هنجاری و تصاویری که زیربنای این انتظارات است رشد می یابند. این خیال ها که جماعت ها و افراد را پیوسته به هم نگه میدارد، به طور معمول در تصاویر، داستان ها و افسانه هایی بیان میشوند که رسانه ها میانجی آنهایند. آنها برساخت ها یا باورهای اندیشه ی نظری نیستند، بلکه برزش های واقعی روزمره اند. بندیکت اندرسون (1983) میگوید جماعت های تخیلی، آنطورکه او آنها را مینامد، به وجود چندین فرد بستگی دارند که بتوانند از طریق رسانه، همزمان چیز یکسانی را تجربه کنند. درواقع اندرسون ادعا میکند پرسشی که ما باید بپرسیم این نیست که آیا جماعت هایی که به این شیوه شکل میگیرند واقعیند یا نه، بلکه این است که در هر مورد چگونه و در چه سبکی جماعت خیالی تولید میشود. آرجون آپادورای انسانشناس حتی از انگاره ی جماعت های تخیلی پا را فراتر میگذارد و میگوید آن خیال که از مرزهای ملی عبور میکند، خود تبدیل به یک برزش اجتماعی جدید در جامعه و فرهنگ رسانه ای جهانی میشود: "تصویر، امر تخیلی، امر خیالی. اینها همه اصطلاح هاییند که ما را به چیزی انتقادی و جدید در فرایندهای جهانی و فرهنگی هدایت میکنند: تخیل به عنوان برزشی اجتماعی. تخیل در حال حاضر مرکز همه ی اشکال عاملیت است؛ خودش واقعیتی اجتماعی و جزء کلیدی نظم جدید جهانی است." نزد آپادورای، تخیل و تفکر خیالی به تصاویر رسانه ای عینی و مادی مرتبط میشود. درواقع تصاویر و ارتباطات بصری عموما در آفرینش و نگهداری تخیلات مشترک نقش حیاتی به عهده دارند. جامعه شناس فرانسوی، میشل مافزولی (1993 و 1996) نیز نقش تصورات در بنای جماعت اجتماعی و نگهداری از آن در جهان امروز را برجسته میکند. مافزولی عصر ما را به عنوان عصر نو-قبیله گرایی توصیف میکند که در آن تصاویر، تخیل و احساسات برای آفریدن تجارب زیبایی شناسانه ی زودگذر جماعت اجتماعی در هم می آمیزند. کاستوریادیس، اندرسون، تیلور، آپادورای و مافزولی، همه بر رابطه ی بین امر تخیلی، خیالی و جماعت اجتماعی تاکید دارند. رهیافت آنها در بسیاری ویژگی ها با تفکر دورکیم دارای وجه مشترک است. دورکیم نیز این دیدگاه را برگرفت که جماعت ها خویش آفریننده اند و از طریق گردهمایی های معین مشترک به وجود می آیند. این موقعیت ها با ارتباط نمادین سروکار دارند؛ یعنی باورها یا اسطوره ها، کنش یا آیین ها و نمادهای مقدس یا توتم ها. درحالیکه امروزه اندرسون، آپادورای، تیلور و مافزولی در مورد فعال کردن تخیل جمعی صحبت میکنند، دورکیم درباره ی بازنمایی های جمعی صحبت کرد و کاستوریادیس از قدرت نمادها و تخیلات سخن گفت.» ("رسانه و آیین، مرگ، جماعت و زندگی روزطمره": یوهانا سومیالا: ترجمه ی نسیم خواجه زاده: نشر ثالث: 1400: ص80-78)
به نظر میرسد هرچقدر جلوتر آمده ایم، اعتیاد ما به متحد شدن حول مسائل زودگذر و به سرعت فراموش شونده چنان زیاد شده که موضوعات رسانه نیز سریع عوض میشوند. سریال ها از پخش هقتگی به جدول پخش روزانه می آیند و بلاخره تلویزیون جای به شبکه های اجتماعی میدهد. دیگر مسئله این نیست که از اسطوره ها چیز جدیدی بیاموزیم. ما فقط منتظریم یک بازسازی جدید از آنها را وسیله ی اتحاد خود کنیم تا مطمئن شویم آنها هنوز جواب میدهند و اربابان رسانه هم از همین کیف میکنند چون اینطوری مطمئن میشوند که مردم هنوز برای مواجب دهندگان سیاسی آنها قابل کنترل و پیشبینیند. خطر این مسئله فقط این نیست که مردم به لحاظ ذهنی پیشرفت نمیکنند و در چرخه ی جنگ و جهالت باقی میمانند بلکه این است که آنها را جز در حالت نشئگی با ماده ی مخدر رسانه، در بی حسی و عدم لذت از زندگی نگه میدارد زندگی ای که در آن فقط باید برای زنده ماندن چیز یاد گرفت و یاد گرفتن هیچ لذتی نمیدهد چون همه چیز یکنواخت و تکراری است حتی افسانه های بی سر و تهی که فقط کپی افسانه های معنی بخش قدیم به هستی هستند. این موضوع تا حدی در مطلبی با عنوان what social mrdia is doing to society به قلم victor bishop که در تاریخ 9 نوامبر 2017 در waking times منتشر شده، منعکس است. در این گزارش میخوانیم:
«همین یک نسل پیش ارتباطات انسانی کاملاً متفاوت از الان بود، و از آنجایی که فناوری سریعتر از ما حرکت میکند، بسیاری از ما متوجه میشویم که جنبههای منفی محتاطانهای برای چنین غوطهوری در رسانههای اجتماعی وجود دارد. سباستین یونگر روزنامه نگار و نویسنده ی آمریکایی است که بیشتر به خاطر پوشش جنگ علیه تروریسم که در آن زمان زیادی را در خط مقدم افغانستان گذرانده است، شناخته شده است. کتاب "جنگ" او تصویری سوزان از زندگی در لبه ی امپراتوری آمریکا و تلاقی برادری و بیهودگی بود. در سال 2010 او فیلم مستند تحسین شده یRestrepo را کارگردانی کرد که زندگی را برای غرغر آمریکایی ها در افغانستان به تصویر می کشید. یونگر بهعنوان یک انسانشناس، دیدگاهی مشتاق به انسانیت و نیروهایی دارد که ما را به حرکت در میآورند، ما را کنار هم نگه میدارند و ما را از هم جدا میکنند. یونگر اخیرا در یک مصاحبه ی پادکستی با "جو روگان"، در مورد تأثیراتی که رسانه های اجتماعی و فناوری های ارتباطی بر جامعه می گذارند، اظهار نظر کرد. دیدگاههای او بسیار مهم هستند زیرا ما به سرعت به تکینگی نزدیک میشویم، در حالی که هرگز واقعاً نمیتوانیم سؤالات مهمی را درباره اینکه چگونه فناوری ممکن است به خوبی به ما خدمت نمیکند بپرسیم.:
"من یک انسان شناس هستم و به رفتار، به معنای واقعی کلمه، رفتار فیزیکی افراد با گوشی های هوشمند نگاه می کنم و به نظر می رسد ضد اجتماعی، ناراضی و مضطرب است، و من نمی خواهم اینطور به نظر برسم، و نمی خواهم. احساس کنم که من فکر می کنم آن مردم احساس می کنند." (سباستین یونگر)
صحبت آنها با گفتگو درباره ی این که چرا یونگر گوشی هوشمند حمل نمی کند، بلکه یک تلفن تاشو با سبک قدیمی تر حمل می کند، شروع شد، سپس به سرعت به تأثیرات رسانه های اجتماعی بر سلامت روان و در کل جامعه پرداخت. یونگر با استناد به افزایش در تیراندازی های دسته جمعی، افسردگی، اضطراب، خودکشی کردن، و این نوع وقایع منفی، این رشد را به ظهور عصر اطلاعات مرتبط می کند، که در آن مردم در واقع کمتر از همیشه با انسان ها ارتباط دارند. روگان اظهار میکند که گوشیهای هوشمند به نظر دارویی هستند که شما را نمیکشند، اما تمام وقت شما را میکشند و باعث میشوند که شما بیپرده به دستتان خیره شوید.:
-یک ماده مخدر وجود دارد. این همان رسانه های اجتماعی است.
یونگر: "من فکر می کنم دروغ بزرگ نسل ما عبارت شبکه های اجتماعی است. واقعاً اینطور نیست، این رسانه ضد اجتماعی است. کاربردهای زیادی دارد، و هر چیز دیگری، اما به هیچ وجه اجتماعی نیست، و اگر به نرخ خودکشی، نرخ افسردگی، میزان تیراندازی دسته جمعی، نرخ اضطراب نگاه کنید، شبکه های اجتماعی کاری جز افزایش همه ی آن چیزها در جامعه ی ما انجام نمی دهند. آنها نشانگر چیزی هستند و همه ی آنها در جامعه ی ما رو به افزایش هستند، علیرغم این واقعیت که ما یک جامعه ی بسیار ثروتمند، قدرتمند و نسبتاً صلح آمیز هستیم. من نمیتوانم ثابت کنم که ارتباط آن چیزها با رسانههای اجتماعی و اینترنت، واضح است، اما این واقعیت که آنها همزمان اتفاق میافتند، مرا متعجب میکند که این دستگاههای جدید مطمئناً خوشحالی را به ارمغان نمیآورند."
به گفته ی یونگر، بخش بزرگی از مسئله این است که مردم در واقع دیگر زندگی خود را آنطور که میخواستند تجربه نمیکنند.:
*"من فکر میکنم مشکل زمانی است که مردم میخواهند دائماً از نظر اجتماعی در ارتباط باشند، مهم نیست که چه میکنند. و این، فکر میکنم، مردم را از تجربه ی کامل هر کاری که واقعاً انجام میدهند، باز میدارد."
*"مطمئناً جذابیت زیادی برای این فناوریها وجود دارد، اما چیزی در اینجا اشتباه است، و با پیشرفت فناوریها و پیشروی بیشتر خود به زندگی ما، چیزی را نادیده میگیریم. نکته ای که در مورد رسانه های اجتماعی وجود دارد این است که به نوعی بی ادبی را به سلاح تبدیل می کنند. این به افراد جواز داشتن بستری برای پیش پا افتادهترین و غیر جالبترین جنبههای زندگیشان میدهد، زیرا آنها باید دائماً، دائماً به عنوان نوعی خروجی، ارتباط تولید کنند."
او با اشاره به اینکه چرا میزان اضطراب در نوجوانان در حال افزایش است، به نیاز به اعتبارسنجی دائمی که رسانه های اجتماعی ایجاد می کنند اشاره می کند:
"نرخ اضطراب در نوجوانان به شدت افزایش یافته است. اضطراب تا حدودی ناشی از نوعی خودآگاهی دردناک است، و البته، به این دلیل که شما هرگز نمی توانید از نظرات همسالان خود فرار کنید، تشدید می شود. این برای مردم فلج کننده است."
البته دلیل خوبی وجود دارد که تاثیرات رسانه های اجتماعی بر ذهن ما را زیر سوال ببریم. حتی یکی از بنیانگذاران فیسبوک، شان پارکر، اخیراً اظهار داشت که این پلتفرمها از آسیبپذیری در روان انسان برای ایجاد یک حلقه ی بازخورد از اعتبارسنجی خود سوء استفاده میکنند. نظرات او کاملاً صریح بود و نشان می دهد که چقدر این کار خطرناک است.:
"زمانی که فیس بوک شروع به کار کرد، افرادی را دیدم که به سراغ من می آمدند و می گفتند:
-من در شبکه های اجتماعی نیستم.
و من می گفتم:
-باشه. می دانید، خواهید بود. و سپس آنها می گفتند:
-نه، نه، نه. من برای تعاملات زندگی واقعی خود ارزش قائل هستم.من برای لحظه ارزش قائل هستم. من برای حضور ارزش قائلم. من برای صمیمیت ارزش قائلم.
و من میگفتم:
- در نهایت شما را میگیریم
نمیدانم واقعاً عواقب حرفهایم را فهمیدم یا نه، زیرا به دلیل پیامدهای ناخواسته و غیره، یک شبکه زمانی که به یک میلیارد یا 2 میلیارد نفر میرسد به معنای واقعی کلمه رابطه ی شما با جامعه را تغییر میدهد. دیگر احتمالاً از راههای عجیبی با بهرهوری تداخل میکند. فقط خدا میداند که با مغز فرزندانمان چه میکند ."...»
به نظر میرسد بیشتر مردم وقتی میگویند «سیاست چیز کثیفی است» و به سیاستمداران فحش میدهند، خودشان هم متوجه نیستند که نه در حرف بلکه در عمل و فقط با تعمیر و رنگ آمیزی عادت های فکریشان، به تداوم سیاست موجود یاری میرسانند. هنوز مرزدم متوجه نیستند که تنها رسانه ی دروغگوی دور و برشان، "اخبار سیاسی" تلویزیون و روزنامه ها نیست.
مطلب مرتبط:
ایران، سوژه ی آزمون قرن بیست و یکمی کابوس رسانه ای جنگ در امریکا