سکه ی عربی با عبارت لااله الا الله از انگلستان قرون وسطی؟
نویسنده: پویا جفاکش

این سکه، در بریتیش میوزیوم نگهداری میشود و علیرغم داشتن خطوط عربی با شعار لااله الاالله، در کمال تعجب، یک سکه ی انگلیسی تصور شده است. با این که این سکه از واتیکان رم به دست آمده است، ولی چون روی آن، کلمه ی "اوفا رکس" یعنی شاه اوفا دیده میشود، آن را متعلق به شاه اوفای انگلستان در قرن 18 دانسته اند و گفته اند که سکه را عمدا عربی زده، چون سکه های دینار عربی، مرغوب ترین سکه ها در مدیترانه بوده اند و اوفا داشته از مد روز تقلید میکرده است! با این حال، احتمال دیگری هم هست و آن این که شاه اوفا مبتکر سکه نباشد بلکه سکه باعث جعل شخصیتی به نام شاه اوفا شده باشد. چون اگر مدل دیکته ی کلمه ی اوفا رکس را مثل عرب ها از راست به چپ بخوانیم، به کلمه ی "خروفا" میرسیم که تلفظ دیگر کلمه ی خلیفه مخفف لقب خلیفه الله برای امیسرالمومنین های جهان اسلام است. در این صورت، باید ببینیم چرا "خر" و "اوفا" از هم جدا شده اند؟ روشن است که "خر" مخفف خروس یا خرست صورت قدیمی تر لغت کریست یا مسیح است. اما اوفا به همان دلیلی اسم شده که محلش در انگلستان تعیین گردیده است. شاه اوفای انگلیسی را از نسل شاه مرسیا به نام اووا یا یووا و به مانند او شاه بخشی از مرسیا خوانده اند و احتمال زیادی دارد که اوفا تلفظ دیگری از اووا و یووا و این دو کلمه صورت هایی از نام یهوه باشند. یعنی خر-اوفا میشود همان کریست-یهوه یعنی خدای یهوه که به انسانی به نام مسیح تبدیل شده است. با این حال، شخصیت توصیف شده برای اوفا با مسیح در تضاد است. اوفا از مرسیای شمالی با پندا از مرسیای جنوبی با ازوالد شاه نورث اومبریا به جنگ میپردازد. در این جنگ، ازوالد کشته میشود اما اوفا هم به دلیل نامعلومی در جنگ میمیرد. نیکولاس بروکس، به این موضوع توجه میکند که اوفا با مبلغین مسیحی، به شدت برخورد میکرده است و با توجه به این که قلمرو حکومت اوفا شامل بخشی از نورث اومبریا میشده و ازوالد در حال گسترش دادن مسیحیت در نورث اومبریا بوده، علت جنگ مخالفت شاهان مرسیایی با مسیحیت بوده است. نورث اومبریا در شمال مرسیا قرار دارد. پس میتوان گفت جدال شمال و جنوب دراینجا به نوعی انتقال ذهنی جدال شمال و جنوب از حماسه های فرانسه –خاستگاه اشرافیت های بریتانیایی قدیم- به انگلستان است. دراینجا نورث اومبریا سرزمین خوب ها و مطابق با فرانسه است و جنوب اسلامی، قلمرو ساراسن ها و مورها در اسپانیا در همسایگی جنوبی فرانسه. طبیعتا مهمترین مشابه ازوالد در حماسه ای صلیبی از این دست، رولان خواهرزاده ی شارلمان فرمانروای فرانک های ژرمن از فرانسه است. رولان موقع لشکرکشی به اندلس، در راه و در جدال با باسک ها کشته شد. با این حال، این نبرد به نوعی نبرد بین نیروهای نیمه خدایان و انسان های معمولی است. رولان حامل شمشیرجدش دوراندل کیمیاگر بود. دوراندل در اصل خود، durin dale یعنی ارباب دورین است. دورین لغتی مترادف با الف و تیتان یعنی نسل اجنه است و نوع کیمیاگر و صنعتگر آن، دورف ها هستند که مدل ژرمن غول های صنعتگر موسوم به سیکلوپ ها در افسانه های یونانی-رومیند. کارگاه سیکلوپ ها در زیر زمین است و ماگمای آتشفشانها مواد مذاب ریخته گری آنها است. دورف ها نیز در ابتدا جز اجنه ی زیر زمینی نبودند و احتمالا در قدیم، غول هایی در حد و اندازه ی ترول ها دانسته میشدند. اتفاقا یکی از نام هایشان با نام های ترول و دورین دارای ریشه ی مشترک است. نورس های شمالی، دورف ها را dvrgr مینامیدند از ریشه ی dva righ یعنی شاهان خدایی. ولی دانمارکی ها به آنها dvale میگفتند که به صورت انگلیسی کلمه یعنی dwaleنزدیک است. dva righ شاه مردگان و کیشش استوار بر کیش اسکیتی پرستش نرگال (خدای دوزخ در بین یهودیان کوثا در بین النهرین) بود. در این کیش، آیین های شبانه ی تجربه ی مرگ موسوم به بلادونا برگزار میشد که مبنای افسانه ی پرواز شبانه ی جادوگران witches است. سند همتباری dvarigh با dwale نامیده شدن مقوله ی پرواز شمن ها در زبان آیسلندی به dwalin است. dvale درواقع صورت دیگری از کلمه ی thor عنوان ایزد جنگجوی تندر در نزد ژرمان ها است. سلاح معروف تور، یک چکش است و جالب این که چکش آهنگران را در ترانسیلوانیای رومانی (خانه ی افسانه ای خوناشامان) dwar میخواندند.در افسانه های اسکاندیناوی، dwalin الف های آهنگری دانسته شده اند که سر نیزه ی آهنی اودین را ساختند:
“the sword of durandel”: Nicholas de vere; bibliotecaoleyades.net
عجیب است که نیروهای خیر دراینجا جانشین اجنه و شیاطین شده اند و درمقابل، همتای مسیح را که در انگلستان به شاه اوفا تبدیل شده به جای شر کشته اند. شاید در جواب این معما باید به زندگینامه ی مسیح بازگشت ولی نه در مرزهای فرانسه و اسپانیا بلکه در زادگاه رسمی مسیح در خاورمیانه جایی که مجددا شمال مسیحی و جنوب مسلمان مقابل هم قرار میگیرند. اگر فرضش را بکنید که اوفا همان خلیفه و نماد حکومت بغداد باشد، نورث اومبریا در شمال حکومت اوفا همان روم یونانی یا بیزانس همسایه ی شمالی حکومت بغداد است که به جنگ با خلیفه در جهت حفظ کیان مسیحیت میپردازد. با انتقال محل روم از ترکیه به ایتالیا آنجا به اومبریا قدیمی ترین فرهنگ ایتالیا مشروعیت داده و ازاینرو شمال مرسیا در انگلستان نیز نورث اومبریا یعنی اومبریای شمالی نام گرفته است. در این صورت، مسیح اوفا شده، مسیح راستین از دید اسلام است و قاتلش رومیان، همان رومیان مسیحیند که مذهب مسیح را تحریف کرده اند. شارلمان هم که نامش به معنی شاه بزرگ است احیاکننده ی امپراطوری مقدس روم در اروپا است. مرگ اوفا یعنی این که مسیح رومی علیرغم از بین رفتن خود روم (ازوالد)، بلاخره بر مسیح قبلی غلبه کرده و تصویر رسمی خودش از مسیح را بر قلمرو اسلام تابانده است. این، میتواند سبب پنهان شدن جنبه های اصلی مسیح یا خدای انسان شده به عنوان نماد خلق شاهانه ی انسان پسا رومی در عصر موسوم به حوت یا ماهی شده باشد.

















ازآنجاکه بغداد را در محل تیسفون حکومت سابق پادشاهی پارس تعریف کرده اند، پل والری، بهرام گور شاه پارسی تیسفون را مدلی از مسیح جنگجوی شاه گون –از جنس اوفا- در عراق میشناسد. وی در این مورد متکی بر هفت پیکر نظامی و بخصوص اشعار توضیح دهنده ی فال نجومی آن شاه است به این شرح:
طالعش حوت و مشتری در حوت
زهره با او چو لعل با یاقوت
ماه در ثور و تیر در جوزا
اوج مریخ در اسد پیدا
زحل از دلو با قوی رائی
خصم را داده باد پیمایی
ذنب آورده روی در زحلش
وآفتاب اوفتاده در حملش
داده هر کوکبی شهادت خویش
همچو برجیس بر سعادت خویش
با چنین طالعی که بردم نام
چون به اقبال زاده شد بهرام
پدرش یزدگرد خام اندیش
پختگی کرد و دید طالع خویش
کانچه او میپزد همه خام است
تخم بیداد بد سرانجام است
پیش از آن حالتش به سالی بیست
چند فرزند بود و هیچ نزیست
حکم کردند راصدان سپهر
کان خلف را که بود زیبا چهر
از عجم سوی تازیان تازد
پرورشگاه در عرب سازد
مگر اقبال از آن طرف یابد
هر کس از بقعه ای شرف یابد
آرد آن بقعه دولتش به مثل
گرچه گفتند لالبقاع دول
پدر از مهر زندگانی او
دور شد زو ز مهربانی او
چون سهیل از دیار خویشتنش
تخت زد در ولایت یمنش
بهرام به دست اعراب و پادشاهشان نعمان در حیره سپرده میشود. بعد صحبت ساخته شدن قصر مشهور خورنق توسط نعمان در حیره به میان می آید. با این حال، نعمان و خورنقش در دیگر منابع عربی، در حیره در جنوب عراق هستند نه در یمن. به هر حال، نکته این است که یک بار دیگر، بحث شمال و جنوب در اینجا به وجود می آید. چون حیره و تیسفون بعدا روبروی هم قرار میگیرند و با سقوط و مرگ آخرین پادشاه حیره که او هم نعمان نام دارد، اعراب به تیسفون حمله میکنند و در جریان این جنگ، آخرین پادشاه تیسفون که او هم یزدگرد نام دارد، به دست آسیابانی کشته میشود. میتوان گفت دور کردن پسر توسط پدر از سرزمین مادری، همتای داستان های پدری است که فرزندانش را میکشد. در داستان، این غیر مستقیم آمده و گفته شده که اعمال بد پدر، باعث مرگ فرزندانش در بیست سال گذشته بوده است. بنابراین یزدگرد همتای هرود است و بهرام همتای مسیح و همانطورکه مسیح از خطر هرود، از یهودیه به مصر در جنوب میگریزد، بهرام هم به جنوب میگریزد چنانکه نظامی آن را به دورترین جنوب عربی در آسیا یعنی یمن پاس داده است. علت هم این است که در جنوب، روشنایی و گرمای خورشید افزایش می یابد و پیروزی بهرام یک پیروزی خورشیدی است. اسم او نیز نام بهرام یا سیاره ی مریخ را بر خود دارد چون در زمان تولدش همانطورکه نظامی میگوید، مریخ در برج اسد (شیر) یعنی در خانه ی خورشید بوده است. بنابراین مریخ اداره کننده ی خورشید بوده است. کوماگن های ترکیه که از ریشه های مذهبی روم شرقیند، واهاگن (مریخ) خدای جنگ را همزمان با میترا خدای خورشید و هرکول قهرمان پوست شیرپوش تطبیق میکردند. درواقع، هرکول حکم یک انسان در لباس شیر را دارد مثل بهرام خورشیدی. از طرفی او متولد برج حوت است که برج سیاره ی مشتری است و مشتری همان زئوس یا ژوپیتر رئیس خدایان یونانی-رومی است که با یهوه تطبیق میشود. در این زمان، خود مشتری به همراه زهره در برج حوت است و اینها درواقع حکم مسیح و مادرش را دارند. زحل که نقطه ی مقابل مشتری است، در دلو و در مقابل ذنب قرار گرفته است. یعنی زحل در خانه ی زمستانیش در اوج زمستان است و مقابل او در اوج تابستان، ستاره ی تابستانی ذنب به کنایه از ذنب الدجاجه قرار دارد. ذنب الدجاجه دم صورت فلکی دجاجه است که زئوس را در هیبت قو نشان میدهد وقتی زنی زمینی را به آپولو و آرتمیس خدایان خورشید و ماه حامله کرد. ستاره ی ذنب، یک ستاره ی مادینه است. در مورد یهوه که تشبیهش به شیر پررنگ تر است، همان ذنب را در غالب سنبله یا صورت فلکی دوشیزه داریم. پل والری متذکر میشود که سنبله دراصل شکل تغییر یافته ی لغت "ذنبوله" یعنی دم شیر است چون صورت فلکی سنبله، نخست دم صورت فلکی شیر محسوب میشده است. بنابراین سنبله همان نقش مریم دوشیزه در شیر خورشیدی را دارد. در بین النهرین، تصویر عیشتار الهه ی زهره در کنار شیر نر، یک تصویر آشنا بوده است. ماه –که خواهر دوقلوی آپولو یا خورشید است- در برج نماد فصل قبلی (بهار) یعنی برج ثور (ورزاو) یعنی برج همان سیاره ی زهره قرار دارد که با مشتری در حوت گرد آمده است. دراینجا ماه و الهه با هم تطبیق و متجسد در هفت ستاره ی صورت فلکی ثریا در شانه ی ورزاو شده اند و این هفت ستاره، همان هفت خواهران پلیادها هستند که در داستان بهرام گور، به هفت همسر او از هفت نژاد بشر تبدیل شده اند. شاه برای آنها هفت قصر ساخته است (همان هفت پیکر) و هر روز هفته را در یکی از این خانه ها با یکی از این زن ها سر میکند. هفت روز هفته متعلق به هفت سیاره ی منظومه ی شمسی و هفت تجلی خورشیدند. برای مریخ که با زهره عشقبازی میکند، مابه ازای هفت سیاره، هفت خواهران ثریا خانه ی زهره اند که در داستان بهرام گور، در اثر تطبیق مریخ و خورشید، با هفت سیاره متحد شده اند. درواقع این روی آوری به ثور، با ظهور خورشید در برج حمل (قوچ) مرتبط است. چون پایان عصر ثور (عصر حضور خورشید در برج ثور در آغاز سال کلدانی در اعتدال بهاری)، آغاز عصر حمل (یعنی طلوع خورشید در برج حمل در آغاز سال کلدانی) است و این دومی، عصر یهودی گوسفندچران است و پیامبرشان موسی که بت گاو (برج ثور) را میشکند و تصاویر شیر و میترا در حال کشتن گاو، همین موضوع را به ذهن متباری میکنند. عیسی بره ی خدا است و در مقام قوچ مریخ، ذبح میشود تا عصر حوت یا ماهی فرا برسد. سمبل عصر حوت، روم است و ماهی کنایه از دریا به نشانه ی گسترش تجارت دریایی و بعدش ظهور بانکداران ونیزی با این تجارت در عصر پسامسیحی. درواقع آغاز روم نیز با ماجراجویی های دریایی ایلیاد و ادیسه و بنای رم ایتالیا در دنباله ی آن توسط بازماندگان تروآ به رهبری انئاس گره خورده است. و البته فقط رم نیست. منطقه ی بین آلپ و دریای خلیج آدریاتیک را تروایی ها با آئنتی های پیرو آنتنور پس از شورش پافلاگونیا مسکون کردند. این مردم به نام ونتی (ونیزی)، مرکز خود را تروآ نامیدند. مهاجرین تروآیی، تروآی دیگری را هم به همین ترتیب در سیسیل به پا کردند. یک نقشه ی قدیمی، یک تروآی دیگر را هم کنار رود تیبر نشان میدهد. حتی یک ایتاکا هم در ایتالیا داریم که یوآخیم مورات در 1815 درآنجا اعدام شد. ایتاکا زادگاه و محل حکومت ادیسه فاتح یونانی تروآ است. انگار ادیسه برای بازگشت از یک تروآی ایتالیایی به یک یونان ایتالیایی، چندان هم لازم نبود در دریا سرگردانی بکشد. ماگنا گراسیا یا یونان بزرگ ایتالیا؟، تقریبا تمام نامجاهای معروف یونانی افسانه ی ایلیاد را در خود داشته است که بعدا ادعا شده قهرمانان یونانی و تروآیی از شرق آنجاها را بنیان نهاده اند. حتی آرگوس معروف پلوپونز هم با ساکن شدن دیومدس تیدیدس آرگوسی در ایتالیا، یک نسخه ی ایتالیایی پیدا کرده است. جالب اینجاست که همه ی اینها به دنبال ادعای مهاجرت انئاس از تروآ به ایتالیا در منابع لاتین، تخیل شده اند. در عوض، مطابق سنت یونانی، انئاس پس از جنگ ترآ به جایی نرفت و در تروآ ماند که در این صورت، باید بپذیریم که کل روم به عنوان تروآی قدیم یکجا از شرق یونانی به ایتالیا منتقل شده است. حتی اتحاد سه گانه ی قبایل تاسک، سابین و لاتین در تروآی جدید یا رم ایتالیا، یادآور نامیده شدن تروآی ترکیه به تریپولی (شهر سه گانه) است:
Chronologia.org: issue 24125: 2/7/2011

















شاید این مسئله عجیب به نظر برسد که رشد چشمگیر تکنولوژی در طی سه عصر پیشین، با قدرت و اندازه ی جانوران نمادشان نسبت عکس دارد. اما در این موضوع که اعصار از گاو آدم به گوسفند موسی و سپس ماهی عیسی جابجا شده اند نکته ای هست. همه ی این موجودات، خوردنیند ولی خوردنی رو به کاهش. گاو از گوسفند بزرگتر است و گوسفند از ماهی. هرچه غذا بزرگتر باشد پختنش هم بیشتر آتش میگیرد و بیشتر دود تولید میکند. همانطورکه غار دنیسووا به عنوان یکی از سکونتگاه های نخستین انسان اولیه در دشت های اوراسی نشان میدهد، مردم از قدیم، سوراخی در سقف غارها و سپس خانه هایشان تعبیه میکرده اند تا دود ناشی از پختن غذا و گرمایش، از آن خارج شود. ازآنجاکه قربانی های مردم برای اجدادشان هم پخته میشدند، همیشه این تصور وجود داشته که چیزی که در زمین میسوزد مابه ازایش در عالم اموات تولید میشود و لابد دود که جسم فیزیکی تبدیل شده به هوا است انعکاسی از اتصال زمین به آسمان و آفرینش زمینی انسان برای عالم آسمانی است. از طرفی چون این دود به هر حال به در و دیوار خانه میگرفت و آنچه کلبه های دودی مینامیم را به وجود می آورد، پس تاثیر زمینی نیز بر بشر داشت. به همین دلیل هم هست که در زبان اسلاوی، کلمه ی "کور" هم به معنی دود است و هم به معنی ریشه، و از طرفی "کورن" عنوان کلبه های قدیم است که دیوارهایشان از دود سیاه بود. چون دانش زمینی، ریشه ی حیات آسمانی است. پس هرچه گذشته دانش بشر هم به مانند غذایی که میخورده کاهش یافته و زندگی آسمانی او نیز بیشتر در اثر خطاهایش به خطر افتاده است. در قرن 19، مستر کراوفورد به افسانه ای اشاره میکند مبنی بر این که نژاد سیاه با طلوع خورشید در آغاز عصر ثور –تخمین زده شده به 6هزار سال پیش- ظهور کرده اند و در هندوستان، به تفاوت، کریشنا، بودا و بالادوا به عنوان اولین سیاهپوست، جد مردم کشور دانسته شده اند؛ البته در اوایل دوره ی استعمار انگلیس، خدایان نامبرده شده چندان از هم قابل تشخیص نبودند. لشکرکشی دیونیسوس و هرکول علیه هندی ها (سیاهان) در جهان، پایان اقبال این قوم را نشان میدهد. وقتی هرکول برای سرکوبی هندی ها به اتیوپیا (افریقای سیاه) لشکرکشی کرد، در صحرای لیبی نزدیم بود از تشنگی تلف شود. در این لحظه، او پدرش ایهو را صدا زد و از او یاری خواست. چیزی نگذشت که قوچی ظاهر شد و هرکول و لشکرش با دنبال کردن قوچ، به آب رسیدند. ایهو همان یهوه است و مابه ازای هرکول در بین پیروان یهوه یا یهودیان، سمسون است که درست مثل هرکول، قهرمانی های خود را با کشتن یک شیر آغاز میکند. اولین گروه ستارگان صورت فلکی اسد که خورشید به آن وارد میشود و معروف به "رحمت لهی" بوده، به شکل یک آرواره ی خر مجسم میشد و آرواره ی خر، سلاحی بود که سمسون با آن دشمنانش را میکشت. نام سمسون از شمس یا خورشید می آید و به معنی خورشیدی است. شمس از شام یا شاموس می آید که با نام تموز ایزد گیاهان فقط تفاوت لفظی دارد. شاهان پارتی برای هرکول در کوهی به نام سامبلوس (شام بعل یا سام رب) قربانی میدادند. سمسون یعنی خورشیدی. موهای سمسون در هفت دسته بافته شده بودند که همان تقسیم تجلی انوار خورشید در هفت سیاره است. زمانی که دلیله ی فاحشه، موهای سمسون را در حال خواب و مستی او، مقراض کرد، سمسون ضعیف و تسط دشمنانش دستگیر شد چون حالا حکم یک خورشید بی نور دم غروب و مرگ را داشت. قصد به قربانی کردن سمسون در معبد غزه پیش آمد. ولی سمسون دو ستونی را که به آنها بسته شده بود ازجا کند و با خراب کردن معبد روی خودش و دشمنان پلستینیش در آخرین لحظه ی زندگی، بسیاری را کشت. هرکول را هم میخواستند در مصر قربانی کنند ولی خود را آزاد کرد و بسیاری را کشت. سر ویلیام دروموند، به این موضوع توجه داشت که نام غزه به معنی بز است و دو صورت فلکی سرطان و جدی، دو دروازه ی خورشید نامیده میشوند. جدی به شکل بز است و حکم معبد غزه را دارد. بنابراین دو ستون معبد، همان ستون های هرکول و دروازه ی غروب خورشید در غرب جهان رو به سرزمین تاریکیند. بدین ترتیب، هرکول قهرمان قومی است که او را کشته اند یعنی سیاهان که به سبب پوست سیاهشان همچون شب با تاریکی مرتبط شده اند. گادفری هگینز، در هندوستان با پتن هایی روبرو شده بود که بالاراما فرم زمینی بالا دوا را همچون هرکول، ملبس به پوست شیر توصیف میکردند. به نظر هگینز، نسبت هرکول با یونان و ایتالیا نیز به سیاهان شامات برمیگردد که ملقارت فرم فنیقی هرکول را میپرستیدند. در شرق، معمولا به گریک ها یونانی میگویند به نام ایونی ها که گریک های شرقند. اما ایونیه یا یونا، خود، انتقال ذهنی یونا در سوریه به منطقه ی یونانی زبان ترکیه است. در دوران قدیسم، سوری های زیادی ازجمله از یونا به شبه جزیره ی ایتالیا کوچیدند و ازجمله در این مهاجرت، نگروهای زیادی در ایتالیا و فرانسه منتشر شدند که همیشه لزوما دارای پوست به اصطلاح سیاهرنگ نبودند و اثر گسترششان در اروپا، در هلند و بریتانیا نیز رویت شد. بدین ترتیب، اومبری های ایتالیا و صاحبان قدیمی ترین فرهنگ فرض شده برای آن کشور را باید همان آموری های سوریه و متصل به سیاهان عصر ثور دانست. گادفری هگینز، به ارتباط احتمالی بین نام کریشنای هندوها و کریچان creechan های ایرلندی فکر میکند. شاید این، تناقض مهمی درمورد کریشنای هندی را روشن کند. کریشنا یک سیاه در میان سفیدها تصویر میشده و معنی کریشنا نیز در هندی فعلی، سیاه است. ولی در عین حال، ملقب به "هری" بوده که اگرچه در اصل به معنی اشرافی و سپس خوب است، ولی چون خوبی را به پاکی و سفیدی تشبیه کرده اند معنی سفید هم میدهد. درواقع، برجستگی کریشنا در هند دوره ی استعمار، برجستگی سیاهان محاصره شده توسط سفیدها را نشان میدهد و معنی پایان یافتن دوره ی سیاهان قدیم توسط هرکول نیز همین بازتعریف فرهنگ ها در دوران گسترش مسیحیت رومی ولو توسط استعمار اروپایی است.:
“Samson, Hercules, Krishna”: mike deden: egyptsearch: 3feb2016
کریچان های ذکر شده توسط هگینز، از دونگال در ایالت اولستر برخاسته اند. منشا نام آنها مشخص نیست ولی مرتبط با کرید به معنی قلب دانسته شده است.:
“creecahan history,family crest, coat of arms”: houseofnames.com
این وجه تسمیه، آنها را با خاندان chard از سامرست انگلستان مرتبط میکند. اشرافیت سامرست با gilbert d,aumari پایه گرفت و دو آموری ها، از نسل barry های برتانی فرانسه اند. بری ها همان bloisهای فرانسویند و اعتبار خود را از وصلت با سمسون های سیسیلی به دست آوردند. سمسون ها را اصالتا ساراسن –به معنی فرزند "سرا" (صحرا) و کنایه از عرب- و معمولا عرب افریقایی (مور) شمرده اند. "سرا" ها در اسپانیا که از همین نسب نام گرفته اند، نمادشان شیر است. سراویل که از مراکز قدرتگیری ویسکونتی ماسینو (ریشه گرفته از آبروزوی ایتالیا و منشا خاندان های massey و متیز) است، از نقاط اتصال مسیناها با ساراسن ها و افزایش قدرت آنها به شمار می آید. لغات "سر" و "کر" مرتبط با هم و "ساراسن" و "کریچان" هم دو تلفظ از یکدیگرند. صورت های مابین آنها منشا نام های خاندان های کریش، هریش و هریس است. ریشه ی قدرت این خاندان ها به رهبری خاندان هریش بر قلعه ی du portes است. پورته های فرانسوی از نسل بری ها هستند و نامشان از تتلفظ شدن بارد به پورد می آید درحالیکه لغت بارد، انتساب به بری را نشان میدهد. این مجموعه، گسترش دهنده ی شعار لیبرتی در ایتالیا بودند که لیبرتی را امروزه بیشتر به آزادی معنی میکنند. اما اصل این کلمه به لاباریس یعنی تبری برمیگردد که برای قربانی کردن گاو استفاده میشود و همان است که با لابیرنت یعنی مارپیچ ارتباط لغوی یافته ازآنروکه لابیرنت نام مارپیچی در جزیره ی کرت است که مینوتائور یا هیولای انسان-گاو در آن زندانی شده است و مفهوم لیبرتی یا آزادی در تعریف اشرافیت غربی نیز مفهومی ترکیبی از ابزار قتل، و زندان بزرگ است. احتمالا نامیده شدن جزیره به کرت نیز بی ارتباط با شباهت اسمی آن با کریش های ظهورکرده در ایتالیا نیست:
Iraq updates: june21-27, 2011
"بری" مسلما از "بوری" ترکی به معنی گرگ می آید. ترکی بودن کلمه، نشانه ی اصالت اسکیتی آن است و کنارآمدن جنگجویان اسبسوار اسکیت مهاجر از آسیا با اشرافیت های یهودی مثل سمسون ها را نشان میدهد. روشن است که سمسون ها نام از سمسون یا هرکول یهودی دارند که در جلد شیر رفته است و اگر شیر نماد سمسون ها برای غلبه بر گاو عصر ثور است، گرگ هم نماد بری ها برای غلبه بر گوسفند عصر حمل است تا دنیای حوت یا ماهی دریای عصر جدید شکل بگیرد. نکته ی جالب این است که نماد کریچان های ایرلندی نیز گرگی سیاهرنگ است. ازاینجا میتوان نتیجه گرفت نامیده شدن قلمرو آنها در ایرلند به اولستر، نتیجه ی بومی شدن چرخه ی اولستر آرتور توسط آنها در بریتانیا است، چرخه ای که حول گرال یا جام مقدس میرسد و افسانه های گرال در فرانسه ی جنوبی را به بریتانیا منتقل کرده است.
















